محمد رضا کلهر
استاد "محمدرضا کلهر"، شاعر و نویسندهی کُرد، زادهی هفتم تیر ماه ۱۳۴۹ خورشیدی، در کرمانشاه و اکنون ساکن سنندج است.
◇ ︎نمونهی شعر:
(۱)
وزش باد
بر سنگیدن سنگ
کماکان اما کوهیدن کوه.
(۲)
شوخیاش گرفته با طناب باد
خندهاش گرفته
مرد محکوم به مرگ.
(۳)
در عرض جاده، لاکپشت
در طول جاده، تراکتور
بر ارتفاع درخت لاشخور.
(۴)
پاییز در ذهن آلزایمری برگ زرد
سماع سبز بهار... هیچ
میهیچد
(۵)
سرخی بسیار و
انبوهی سیب
"شنو" لبریزِ پاییز
(۶)
فرزندانمان بزرگتر شدهاند
پالتوهایشان مثل نانها کوچکتر
احمقترین ریس جمهور جهان
ملهم از تاج و تختش نوشته است
زمستان در راه است.
(۷)
بهواقع فکر میکنم
اگر
پایهی این صندلی را در گلدان بگذارم
ببرمش پشت پنجره تا نور بگیرد
آبش دهم
روزی از این روزها
زبان گنجشکِ خوشگلی خواهد شد
و میبالد آرام آرام در آپارتمان
و روزی زبان گنجشک زبان میگشاید
- هی ملکهی خوبیها به زیر شاخسارم بیا...
اما در این آپاراتمان کوچک
معجزهای به این بزرگی مگر میشود؟
- به شاهنشین قلب من بیا
ببین چگونه میشود؟
به جایی که عشق
به سادگی ممکن میشود
هرچند تمام معجزه و ماجرا
طرح انیمیشن کوتاهی است
که برای لحظهای از ذهنم گذشته باشد و
نباشد...
اما عشق به سادگی ممکن میشود
اگر بگذارند عزیز من...
(۸)
انار شکسته
دیجورترین آسمانِ شبِ یلدایی نیز ترک بر میدارد
و به "فروغ"ِ آغازینِ آفتاب
سلامی دوباره خواهم داد.
(۹)
ناگهان خسته خندیدیم
یادِ خاطرهای دور افتادم
یادِ عصری مهربان که مادر برایم یک بادکنک خرید؛
یک بادکنک آبی...
(۱۰)
نشانی نیست
از ماشینهای پارک شده
از ماشینهای پارک نشده
از پارکبان
از مسافران
از خیابان
مگر آغوش دریا آرام کند
این رود ناگهان را...
(۱۱)
ذن، سرزمینِ سکوت
و هوهوی باد
هیاهوی بیواژهی هایکو
(۱۲)
مرد داد و بیداد میکرد
زن زلزده با حسرت
به بالکن رو به رو نگاه میکرد
که در اندک جایش دخترکی دامن قرمز
با بادکنک آبیاش بازی میکرد
یک لحظه مرد صدایش را بلندتر کرد
همان لحظه باد
بادکنک آبی را با خود برد!
(۱۳)
زنده زن روزنامه میخواند
جلوی بیلبورد تبلیغاتی آرایشگاه!
پیدا کنید پرتقالفروش را؟
(۱۴)
تنها ماترک تو
تاری مو
میان کتابی ممنوع.
(۱۵)
همهچیز این جهان
بیگمان
تراژدی و کمدیست توامان
(۱۶)
جهان نمیارزد هیچ
بیطعم بوسهی تو
این روزها
در این وانفسا
که نفس بر نمیآید
من متنفرم از کرونا
و هرگز نمیخواهم ببینم که عمو نوروز ماسک زده
با دستکشهای نایلونی
بستهی استرلیزهی بهار را
به سرزمین من آورده
گیرم که چنین باشد
مهم این است
آن درخت
با همهی اینحرفها
در آن باغچهی کوچک
یک جهان شکوفه زده
بیگمان تو هرگز هیچوقت ممنوع نمیشوی
و خندهی نیان
کیان سرزمینم را
مصون خواهد کرد
بهاران خجسته باد
بهاران خجسته باد
آمین.
(۱۷)
یک تکه یخ
در پیالهی شب
ماه
(۱۸)
اینجا قلب جهنم است
اینجا قلب خاورمیانه است
اینجا زاگرس است که در آتش میسوزد
به بلوط سوگند
اینجا بلاهت
اینجا سفاهتِ داس به دستان تمامی ندارد.
(۱۹)
در زیست تراریومی و کرونایی
خیره به آسمان بودیم:
رقصکهای متکثر
حجمهای متفرق آدم برفیها
بدویت گولههایِ...
و ...سرد شد
و روح بسیط برف... ما را در بر گرفت.
(۲۰)
آشوبِ ذهن
دمی آسایش
زوربا در ذهنتان میرقصد.
(۲۱)
گربه به انتظار
تا "کودک کار"
"کار"ش تمام شود با سطل آشغال.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
◇ ︎نمونهی شعر:
(۱)
وزش باد
بر سنگیدن سنگ
کماکان اما کوهیدن کوه.
(۲)
شوخیاش گرفته با طناب باد
خندهاش گرفته
مرد محکوم به مرگ.
(۳)
در عرض جاده، لاکپشت
در طول جاده، تراکتور
بر ارتفاع درخت لاشخور.
(۴)
پاییز در ذهن آلزایمری برگ زرد
سماع سبز بهار... هیچ
میهیچد
(۵)
سرخی بسیار و
انبوهی سیب
"شنو" لبریزِ پاییز
(۶)
فرزندانمان بزرگتر شدهاند
پالتوهایشان مثل نانها کوچکتر
احمقترین ریس جمهور جهان
ملهم از تاج و تختش نوشته است
زمستان در راه است.
(۷)
بهواقع فکر میکنم
اگر
پایهی این صندلی را در گلدان بگذارم
ببرمش پشت پنجره تا نور بگیرد
آبش دهم
روزی از این روزها
زبان گنجشکِ خوشگلی خواهد شد
و میبالد آرام آرام در آپارتمان
و روزی زبان گنجشک زبان میگشاید
- هی ملکهی خوبیها به زیر شاخسارم بیا...
اما در این آپاراتمان کوچک
معجزهای به این بزرگی مگر میشود؟
- به شاهنشین قلب من بیا
ببین چگونه میشود؟
به جایی که عشق
به سادگی ممکن میشود
هرچند تمام معجزه و ماجرا
طرح انیمیشن کوتاهی است
که برای لحظهای از ذهنم گذشته باشد و
نباشد...
اما عشق به سادگی ممکن میشود
اگر بگذارند عزیز من...
(۸)
انار شکسته
دیجورترین آسمانِ شبِ یلدایی نیز ترک بر میدارد
و به "فروغ"ِ آغازینِ آفتاب
سلامی دوباره خواهم داد.
(۹)
ناگهان خسته خندیدیم
یادِ خاطرهای دور افتادم
یادِ عصری مهربان که مادر برایم یک بادکنک خرید؛
یک بادکنک آبی...
(۱۰)
نشانی نیست
از ماشینهای پارک شده
از ماشینهای پارک نشده
از پارکبان
از مسافران
از خیابان
مگر آغوش دریا آرام کند
این رود ناگهان را...
(۱۱)
ذن، سرزمینِ سکوت
و هوهوی باد
هیاهوی بیواژهی هایکو
(۱۲)
مرد داد و بیداد میکرد
زن زلزده با حسرت
به بالکن رو به رو نگاه میکرد
که در اندک جایش دخترکی دامن قرمز
با بادکنک آبیاش بازی میکرد
یک لحظه مرد صدایش را بلندتر کرد
همان لحظه باد
بادکنک آبی را با خود برد!
(۱۳)
زنده زن روزنامه میخواند
جلوی بیلبورد تبلیغاتی آرایشگاه!
پیدا کنید پرتقالفروش را؟
(۱۴)
تنها ماترک تو
تاری مو
میان کتابی ممنوع.
(۱۵)
همهچیز این جهان
بیگمان
تراژدی و کمدیست توامان
(۱۶)
جهان نمیارزد هیچ
بیطعم بوسهی تو
این روزها
در این وانفسا
که نفس بر نمیآید
من متنفرم از کرونا
و هرگز نمیخواهم ببینم که عمو نوروز ماسک زده
با دستکشهای نایلونی
بستهی استرلیزهی بهار را
به سرزمین من آورده
گیرم که چنین باشد
مهم این است
آن درخت
با همهی اینحرفها
در آن باغچهی کوچک
یک جهان شکوفه زده
بیگمان تو هرگز هیچوقت ممنوع نمیشوی
و خندهی نیان
کیان سرزمینم را
مصون خواهد کرد
بهاران خجسته باد
بهاران خجسته باد
آمین.
(۱۷)
یک تکه یخ
در پیالهی شب
ماه
(۱۸)
اینجا قلب جهنم است
اینجا قلب خاورمیانه است
اینجا زاگرس است که در آتش میسوزد
به بلوط سوگند
اینجا بلاهت
اینجا سفاهتِ داس به دستان تمامی ندارد.
(۱۹)
در زیست تراریومی و کرونایی
خیره به آسمان بودیم:
رقصکهای متکثر
حجمهای متفرق آدم برفیها
بدویت گولههایِ...
و ...سرد شد
و روح بسیط برف... ما را در بر گرفت.
(۲۰)
آشوبِ ذهن
دمی آسایش
زوربا در ذهنتان میرقصد.
(۲۱)
گربه به انتظار
تا "کودک کار"
"کار"ش تمام شود با سطل آشغال.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
- ۱.۱k
- ۰۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط