«عشق حقیقی»part19
از دید ا/ت
نامجون رفت ولی هنوز هرفاش تو سرم پلی میشد جلوش جوری رفتار کردم که انگار مهم نبود چون نمیخواستم پرو بشه ولی خب حرفاش داشت دیونم میکرد
ولی خب نمیخوام باور کنم
ا الان نامجون بجز کوک اسم کس دیگه ای رو میگفت باور میگردم ولی اون
اههه من چم شدههه
ا/ت به خودت بیا
اون فقط ازتت ثروتتو میخوادد
اههه دارم دیونه میشمم
کوک:چرا پرنسس؟
با این حرف کوک مرز سکته رو رد کردم یعنی همه حرفامو شنیده؟
ا/ت:بیشعور ترسیدم اینجا چیکار میکنی
کوک:ببخشید گرل نمیخواستم مترسونمت ام اومدم بهت سر بزنم و بهت یچیزی بگم ببینم نامی حرفی نزد که اذیتت کنه
ا/ت:خبب (یاد آوری صحنه های چند دقیقه پیش)..نه
کوک:مطمئنی؟
ا/ت:اره حالا ولش بگو چی میخواستی بگی
کوک:خبب ا/ت ببین من به یک مهمونی دعوتم که خب ازت یچیزی میخوام
ا/ت:خبب ادامه بده
کوک :اینکه نقش نامزدم رو بازی کنی و به مهمونی بیایی با من
ا/ت:ولی کوک….
کوک:میدونم ممبخوای بگی خطرناکه ولی نترس من بین اون همه قاتل و مافیا قویترینم و کسی جرعت نداره به چیزی که مال منه دست بزنه
ا/ت:ام چی گفتی؟مال تو؟
کوک:(صورتش سرخ شد و سرشو پایین گرفت)
ا/ت:صبر کن ببینممم تو خجالت کشیدی؟
خم شدم صورتش رو دیدم صورتش قرمززز شدهه بودد
ا/ت:جررررررر
کوک:ولش کن اصلا نیا
ا/ت:صبر کن کوک من میخوام بیام باهات
خب بچها پارت قبلی زیاد حمایت نشد ولی اینو حمایت کنید لطفا
شرط ها:
25تا لایک
5 تا کامنت
و اگه نظری درباره رمان دارید بگید و اگه چیزی درباره پارت بعد میخواید بگید و از نظرتون چی بده یا عیب این رمان چیه بگین هرچی دوست دارین بگین♥️
نامجون رفت ولی هنوز هرفاش تو سرم پلی میشد جلوش جوری رفتار کردم که انگار مهم نبود چون نمیخواستم پرو بشه ولی خب حرفاش داشت دیونم میکرد
ولی خب نمیخوام باور کنم
ا الان نامجون بجز کوک اسم کس دیگه ای رو میگفت باور میگردم ولی اون
اههه من چم شدههه
ا/ت به خودت بیا
اون فقط ازتت ثروتتو میخوادد
اههه دارم دیونه میشمم
کوک:چرا پرنسس؟
با این حرف کوک مرز سکته رو رد کردم یعنی همه حرفامو شنیده؟
ا/ت:بیشعور ترسیدم اینجا چیکار میکنی
کوک:ببخشید گرل نمیخواستم مترسونمت ام اومدم بهت سر بزنم و بهت یچیزی بگم ببینم نامی حرفی نزد که اذیتت کنه
ا/ت:خبب (یاد آوری صحنه های چند دقیقه پیش)..نه
کوک:مطمئنی؟
ا/ت:اره حالا ولش بگو چی میخواستی بگی
کوک:خبب ا/ت ببین من به یک مهمونی دعوتم که خب ازت یچیزی میخوام
ا/ت:خبب ادامه بده
کوک :اینکه نقش نامزدم رو بازی کنی و به مهمونی بیایی با من
ا/ت:ولی کوک….
کوک:میدونم ممبخوای بگی خطرناکه ولی نترس من بین اون همه قاتل و مافیا قویترینم و کسی جرعت نداره به چیزی که مال منه دست بزنه
ا/ت:ام چی گفتی؟مال تو؟
کوک:(صورتش سرخ شد و سرشو پایین گرفت)
ا/ت:صبر کن ببینممم تو خجالت کشیدی؟
خم شدم صورتش رو دیدم صورتش قرمززز شدهه بودد
ا/ت:جررررررر
کوک:ولش کن اصلا نیا
ا/ت:صبر کن کوک من میخوام بیام باهات
خب بچها پارت قبلی زیاد حمایت نشد ولی اینو حمایت کنید لطفا
شرط ها:
25تا لایک
5 تا کامنت
و اگه نظری درباره رمان دارید بگید و اگه چیزی درباره پارت بعد میخواید بگید و از نظرتون چی بده یا عیب این رمان چیه بگین هرچی دوست دارین بگین♥️
۱۴.۷k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.