چرا حرف رو باور نمیکنی

فیک جیمین(الکی واقعیت نداره
۱۹.

جیمین : خوب ساعت چند بریم
جیهوپ : نمیدونم همین الان بریم
ته : نه به نظرم ساعت ۵بریم خوبه
یونگی : اره من هم موافقم
کوک: اخخخ من هم اییی
یونا : اصلا بریم قبرستون ( خدا نکنه دختر برادرته ها)
رفت.

کوک: اخخخخ جیمین به نظر من خواهرتون ببر یک جای کار کنه یک بوکسی یا حمله نقلیی اینجوری حیف میشه ها

ته : [حق حق حق خنده] کوک هنوز درد داره جیمین خواهرت یک ورزش کاری هااا حق

جیمین: من بهتون گفتم می‌خواستین باور کنین

یونگی : الحق که خواهر جیمین ببین از ظاهر کیوت ولی درون خشن و عصبی ولی دستش درد نکنه

نامجون : هییی خوب بیخیال دیگه تا ساعت ۵ منتظرتونم ..
جیهوپ: برو کلاس الان میایم

ویو ات

ات : دختر خیلی بد زدی مطمئنی که استخواناش سالمه

یونا : به درک اصلا حیف ای کاش استخونهاش تیک تیک میکردم

دوهی : دمت گرم بابا تو توی بوکسی و من توی سامورایی هستم. و راستی ات هم نیجایی

یونا : اتتت ات تو اصلا معلوم نیست پس چرا داداشم تورو اذیت کرد رو نزدی

ات : خوب نمیخوام جلوی بقیه و اصلا اون موقع عصبی نبودم و نمیتونستم بزنم بعدن اگر کاری کرد میزنم .😊

مینبوم: بدبخت شوهراتون فکر کنم شما میرین سر کار ولی اونا خونه تکونی میکن 😒

دوهی : تو دیگه نگو که تکواندوی و کمربند مشکی داری و از بچگی تا الان داری میری حتی استادت گفت دیگه نیا 😯

یونا:بیخیال من خیلی گوشنمه

ات: بیاین امروز ناهار خونه ما باشه و بازی میکنیم

دوهی و مینبوم: عاااااالیییییی بریم 😉

یونا: اخ خواهرم اجازه نمیده

دوهی : خواهرت با من تو کاری نباشه

یونا: باشه پس بریم 😁


.بعد از دوساعت دیگر مدرسه تمام شود

یونا و ات و دوهی و مینبوم رفتن خونه ات

ویو جیمین

اخخخ امروز اصلا حال ندارم به نظرم اگر شب با اعضا گیم بزنیم بهتره

جیمین : بچه ها بنظرتون شب بریم یک دست گیم بزنیم

اعضا: اره بریم
کوک: اره دیگن من هم امروز حوصلم سررفته

ته : من هم (سرش توی گوشی )

کوک: تو که سرت توی گوشی پس کجا حوصلت سررفته

ته: کوک میدونی دیگن مثل جین غر میزنی جین دو شودی

جین: بلللللللللهههههههه چی زری زدی

ته : جین غلط کردم امروز حوصله دویدن ندارم بزار فردا

جین : تو الان به چه جرعتی به وردواید هندسام گفتی غر میزنه تو اصلا جذابی وردواید هندسام دیدی که داری میگی هاااااا
(یکمی داد)

یونگی : ته الشهد تو بخون

ته : اوووووووفففففففففف کوک همش تقصير تو ( دویدن با داد)

کوک: به من چه خو

ته : اگر غر نمیزدی من اون حرف رو نمی‌زدم

کوک: میخواستی نگی خودتو بدبخت کردی ( خنده)

ته: کوک خدا لعنتتتتت کنه

ته می دوید و جین دنبالش میرفت که بگیرش

بعد یک ساعت خسته شودن

ته : جین چقدر انرژی داشتی اینارو از کجا میاری

جین: میخوای ببینی از کجا بیارم بیا که بهت بگم

ته : نه نمیخواد خودم بفهمید
جیمین: بسه دیگه مردیم از خنده بیا بریم عمارت مشترمون
همه اعضا : بریم
دیدگاه ها (۲)

اتاق اعضا

اینجا تصویری از عمارت و پذیرای اعضا میرن فقط مهمون نیست اصلا...

الحق که ارمی هستی صد در صد اینجوری میگذره واکنش معلم ها دوست...

چرا حرف منو باور نمیکنی

دوهی : خوب بیاین یک جایی جشن بگریم ات : اره فکر خوبه پس شب ...

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۱#

ات : یالا خرس های تنبل جونگوون: اوو ما برات موتر گرفتیم دیگه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط