فصل دوم پارت دوم
فصل دوم پارت دوم
ویو جیمین
امروز راهی شدیم به سمت کره چقدر دلم برای همه و همچی تنگ شده
ویو لیا
امروز با مامان جیمین رفتیم خرید و برگشتیم شرکت تا چنتا پرونده رو بردارم که دیدم صدای شکستن و جیغ اومد سریع با همون پرونده هایی که دستم بود دوییدم بیرون دیدن سونا لیوان از دستش اوفتاده و دستش جلو دهنشه همه بچه های شرکت یه جا جمع شده بودن همین طور کوک و ته مامان جیمین هم پشت سر من که هم دیگه رو نگاه کردیم و راه افتادیم سمتشون بلند گفت: اینجا چه خبره ؟؟
سونا : لیا جونم میشه شوکه نشی
لیا : چی شده مگه ؟
رفتم جلو که بادیدن کسی که مدت ها انتظار دیدنشو داشتم بود اون جیمین من بود اون اولین و آخرین عشق زندگیم بود دیگه بجز او کسی رو نمیدیدم هیچی نمیشنیدم تنها چیزی که شنیدم صدای جیغ و دوییدن مامان جیمین سمت تک پسرش بود و جیمینی که با صدای بلند مامانشو صدا زد و هردو همو محکم بغل کردن مادری که جا جای صورت پسرشو بوسه میزد چشمام سیاهی میرفت پرونده ها از دستم افتادن داشتم از حال میرفتم که همه دوییدن سمتم و منو رو صندلی نشوندن و برام آب اوردن مادری که پسرشو ول کرد و سمت من دویید
م.ج : دخترم خوبی عزیزم ؟ نفس بکش قشنگم چیزی نیست . همه دور شید بزارید نفس بکشه
لیا : خوبم خوبم
پاشدم قدم قدم سمتش رفتم
ویو جیمین
اونقدری از دیدن مامانم خوشحال بودم و اون دختری که حالش بد شد حدس میزدم کی باشه داشت اروم اروم سمتم میومد اروم و نوازش وار دستشو رو صورتم کشید
لیا : خودتی ؟ جیمین منی دیگه خواب و رویا نیستی ؟
جیمین: نمیدونستم چی بگم فقط بقیه رو دیدم که با لبخند و بغض داشتن مارو نگاهرمیکردن
لیا : خوبی عشقم ؟
ویو جیمین
امروز راهی شدیم به سمت کره چقدر دلم برای همه و همچی تنگ شده
ویو لیا
امروز با مامان جیمین رفتیم خرید و برگشتیم شرکت تا چنتا پرونده رو بردارم که دیدم صدای شکستن و جیغ اومد سریع با همون پرونده هایی که دستم بود دوییدم بیرون دیدن سونا لیوان از دستش اوفتاده و دستش جلو دهنشه همه بچه های شرکت یه جا جمع شده بودن همین طور کوک و ته مامان جیمین هم پشت سر من که هم دیگه رو نگاه کردیم و راه افتادیم سمتشون بلند گفت: اینجا چه خبره ؟؟
سونا : لیا جونم میشه شوکه نشی
لیا : چی شده مگه ؟
رفتم جلو که بادیدن کسی که مدت ها انتظار دیدنشو داشتم بود اون جیمین من بود اون اولین و آخرین عشق زندگیم بود دیگه بجز او کسی رو نمیدیدم هیچی نمیشنیدم تنها چیزی که شنیدم صدای جیغ و دوییدن مامان جیمین سمت تک پسرش بود و جیمینی که با صدای بلند مامانشو صدا زد و هردو همو محکم بغل کردن مادری که جا جای صورت پسرشو بوسه میزد چشمام سیاهی میرفت پرونده ها از دستم افتادن داشتم از حال میرفتم که همه دوییدن سمتم و منو رو صندلی نشوندن و برام آب اوردن مادری که پسرشو ول کرد و سمت من دویید
م.ج : دخترم خوبی عزیزم ؟ نفس بکش قشنگم چیزی نیست . همه دور شید بزارید نفس بکشه
لیا : خوبم خوبم
پاشدم قدم قدم سمتش رفتم
ویو جیمین
اونقدری از دیدن مامانم خوشحال بودم و اون دختری که حالش بد شد حدس میزدم کی باشه داشت اروم اروم سمتم میومد اروم و نوازش وار دستشو رو صورتم کشید
لیا : خودتی ؟ جیمین منی دیگه خواب و رویا نیستی ؟
جیمین: نمیدونستم چی بگم فقط بقیه رو دیدم که با لبخند و بغض داشتن مارو نگاهرمیکردن
لیا : خوبی عشقم ؟
۵۱۸
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.