Part 36

Part 36

م.ا: خب من که مشکلی ندارم


م.ت: منم پس برین به ادامه کار تون برسین ما رفتیم که در رو بستند و رفتن


ات :عههه ماماننن وخاللهههه



تهیونگ: ات خب راستش هنوز یک هفته نگذشته ولی میخام نظرتو بدونم تو منو دوست داری

ات: ا..اره

تهیونگ: ات رو بغل کردم گذاشتم رو پاهام بهش گفتم پس تو الان دوست دخترمی

ات: اوهوم

تهیونگ: دست هامو دور کمرش حلقه کردم نزدیک خودم آوردمش بهش گفتم بلخره آرزومو برآورده کردی

ات: آرزوت

تهیونگ: اوهوم من از وقتی رفتم آمریکا نمی دونستی افسرده شده بودم هر روز به عکسی که تو بچگیمون گرفتیم نگاه میکردم میگفتم یعنی الان چی شکلی شده حالش خوبه من برای روزی لحظه شماری میکردم که دوباره ببینم و بتونم بهت بگم چقدر عاشقتم

ات :ته تو واقعا به خاطر من آنقدر خودتو اذیت کردی( بغض)

تهیونگ: بیبی گریه نکنیا

ات :ولی تو چرا انقدر خودتو اذیت کردی( گریه )

تهیونگ : بیبی چون من دیوانه وار عاشقتم و الان که بهت رسیدم مثل یه رویاست

ات: منم خیلی دوست دارممممم هققق تو هققق بخاطر من این همه سال صبر کردی هققققق

تهیونگ:( خنده )

ات :چرا م.میخندی هقق


تهیونگ: وقتی گریه میکنی بامزه میشی کوچولو ی من

ات :من کوچولو نیستم