یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت شصت و نه
هاریکا:من کاری نکردم خودت مجبورم کردی باهات بخوابم من خواستم مانع کاری بشم که میکنی ولی تو به زور باهام خوابیدی
هاکان:دروغ نگو من چیزی یادم نمیاد
هاریکا:چون خیلی مست بودی
تو بهم دیت درازی کردی
و الان قبول نداری و نمیخوای گردن بگیری
هاریکا به گریه افتاد ولی من
اصلا باور نمیکردم حرفاشو
هاکان:امیدوارم که راستشو گفته باشی
اگه بفهمم دروغ گفته باشی
خودم از زندگیم میندازمت بیرون
اها حالا فهمیدم من توی اتاقم دوربین گذاشته بودم
و میرم دوربین هارو چک میکنم میبینیم که راست میگه کی دروغ
هاریکا: باشه برو
تا خواستم برم که یهو دستمو گرفت
هاریکا:باشه واقعیت رو میگم من بهت دارو خواب اور دادم.....
هاکان:میدونستم
دستشو گرفتم و بردمش پیش ملکا
تا واقعیت رو به ملکا هم بگه
رسیدیم خونه ملکا
رمان ارتش
پارت شصت و نه
هاریکا:من کاری نکردم خودت مجبورم کردی باهات بخوابم من خواستم مانع کاری بشم که میکنی ولی تو به زور باهام خوابیدی
هاکان:دروغ نگو من چیزی یادم نمیاد
هاریکا:چون خیلی مست بودی
تو بهم دیت درازی کردی
و الان قبول نداری و نمیخوای گردن بگیری
هاریکا به گریه افتاد ولی من
اصلا باور نمیکردم حرفاشو
هاکان:امیدوارم که راستشو گفته باشی
اگه بفهمم دروغ گفته باشی
خودم از زندگیم میندازمت بیرون
اها حالا فهمیدم من توی اتاقم دوربین گذاشته بودم
و میرم دوربین هارو چک میکنم میبینیم که راست میگه کی دروغ
هاریکا: باشه برو
تا خواستم برم که یهو دستمو گرفت
هاریکا:باشه واقعیت رو میگم من بهت دارو خواب اور دادم.....
هاکان:میدونستم
دستشو گرفتم و بردمش پیش ملکا
تا واقعیت رو به ملکا هم بگه
رسیدیم خونه ملکا
۹.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.