|my sweet dream|
|my sweet dream|
p¹⁶
*ویو سوهیون *
فقط پنج دقیقه طول کشید که ماشین تهیونگ و دیدم با سرعت خیلی بالایی اومد و جلوم ترمز کرد از ماشین با عصبانیت پیاده شد و اومد سمتم ، بزور جلوی خودش و داشت دست روم بلند نکنه
تهیونگ:فقط گمشو تو ماشین چون بدجوری از دستت عصبیه ام
بدون حرفی سرم و انداختم پایین و رفتم تو ماشینش ، هردو با اسلحه از دیوار پیست پریدن داخل
*ویو تهیونگ *
دیدم ا.ت و گذاشتن تو ماشین ، بیهوش بود و از اینکه تو این شرایط هم لباسش مناسب نبود و داشت لمس میشد عصبی تر شدم ، از همونجا پناه گرفتیم و شلیک کردیم ، دیدم اون عوضی سوار ماشین شد و داشت دور میشد ، هرچی شلیک کردم بی فایده بود ، بادیگارد زیادی نداشت با این حال همه شون زخمی شده بودن ولی ا.ت،ا.ت و برده بود ، دیدم جونگکوک با عصبانیت داد کشید و اسلحه اش و پرتاب کرد ، حق داشت خواهرش الان معلوم نبود قراره چه بلایی سرش بیاد ، معلوم نبود چه بلایی قراره سر فرشته ام بیاد ، داشتم دیوونه میشدم سردرد شدید گرفتم ، رفتیم سمت ماشین و نشستیم
جونگکوک:به چه حقی آوردیش اینجا؟
سوهیون:خودش گفته بود ،میخواست باهاش حرف بزنه تا بیخیالش بشه
جونگکوک:تو هم انقدر خنگی که نمیدونی یک مافیا ، روانی و سادیسمی دنبال همچین دخترایی هستن و ازشون سو استفاده میکنن؟؟سوهیون به جون ا.ت که عزیزترین کسم هست قاتلت میشم ، نمیبینم دختر خاله ام هستی به جون ا.ت قاتلت میشم
چیزی نگفتم،میدیدم سوهیون هم پشیمونه، فقط سمت عمارت رفتم
سوهیون:منو کجا میبری؟
تهیونگ:عمارت ما!حوصله ندارم ببرمت خونه
دیگه چیزی نگفت وقتی رسیدیم دیدم جونگکوک رفت تو اتاقش و درش و کوبید به سوهیون اشاره کردم تا بره تو اتاقم ، رفتم مسکن خوردم و برگشتم تو اتاق
سوهیون: متاسفم نمیخواستم اینجوری بشه
تهیونگ:کاریه که شده ، فقط دعا کن اتفاقی براش نیوفته وگرنه کسی جلو دار جونگکوک نیست
سوهیون:حالت خوبه ،انگار خوب نیستی
تهیونگ:انتظار داری خوب باشم؟کسی که عاشقشم و دوسش دارم الان گیر که سادیسمی افتاده و نمیدونم حالش خوبه یا نه
سوهیون:کاری باهاش نمیکنه ، مطمئنم ، حسی که تو چشمای اون پسر دیدم بهم این حس و میداد
تهیونگ:یعنی چی؟!
سوهیون:وقتی به ا.ت نگاه میکرد لطافت خواستی داشت نگاهش
تهیونگ:دارم دیوونه میشم واقعا ، حتی لباس درستی هم نمیپوشه
سوهیون:اگه ذره ای به حرفم گوش میدادی و بهش اعتراف میکردی شاید الان تو این موقعیت نبودیم
تهیونگ:دوباره این بحث و پیش نکش ، سرم داره منو میکشه پس فقط ساکت شو و بزار استراحت کنم
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره ✨
p¹⁶
*ویو سوهیون *
فقط پنج دقیقه طول کشید که ماشین تهیونگ و دیدم با سرعت خیلی بالایی اومد و جلوم ترمز کرد از ماشین با عصبانیت پیاده شد و اومد سمتم ، بزور جلوی خودش و داشت دست روم بلند نکنه
تهیونگ:فقط گمشو تو ماشین چون بدجوری از دستت عصبیه ام
بدون حرفی سرم و انداختم پایین و رفتم تو ماشینش ، هردو با اسلحه از دیوار پیست پریدن داخل
*ویو تهیونگ *
دیدم ا.ت و گذاشتن تو ماشین ، بیهوش بود و از اینکه تو این شرایط هم لباسش مناسب نبود و داشت لمس میشد عصبی تر شدم ، از همونجا پناه گرفتیم و شلیک کردیم ، دیدم اون عوضی سوار ماشین شد و داشت دور میشد ، هرچی شلیک کردم بی فایده بود ، بادیگارد زیادی نداشت با این حال همه شون زخمی شده بودن ولی ا.ت،ا.ت و برده بود ، دیدم جونگکوک با عصبانیت داد کشید و اسلحه اش و پرتاب کرد ، حق داشت خواهرش الان معلوم نبود قراره چه بلایی سرش بیاد ، معلوم نبود چه بلایی قراره سر فرشته ام بیاد ، داشتم دیوونه میشدم سردرد شدید گرفتم ، رفتیم سمت ماشین و نشستیم
جونگکوک:به چه حقی آوردیش اینجا؟
سوهیون:خودش گفته بود ،میخواست باهاش حرف بزنه تا بیخیالش بشه
جونگکوک:تو هم انقدر خنگی که نمیدونی یک مافیا ، روانی و سادیسمی دنبال همچین دخترایی هستن و ازشون سو استفاده میکنن؟؟سوهیون به جون ا.ت که عزیزترین کسم هست قاتلت میشم ، نمیبینم دختر خاله ام هستی به جون ا.ت قاتلت میشم
چیزی نگفتم،میدیدم سوهیون هم پشیمونه، فقط سمت عمارت رفتم
سوهیون:منو کجا میبری؟
تهیونگ:عمارت ما!حوصله ندارم ببرمت خونه
دیگه چیزی نگفت وقتی رسیدیم دیدم جونگکوک رفت تو اتاقش و درش و کوبید به سوهیون اشاره کردم تا بره تو اتاقم ، رفتم مسکن خوردم و برگشتم تو اتاق
سوهیون: متاسفم نمیخواستم اینجوری بشه
تهیونگ:کاریه که شده ، فقط دعا کن اتفاقی براش نیوفته وگرنه کسی جلو دار جونگکوک نیست
سوهیون:حالت خوبه ،انگار خوب نیستی
تهیونگ:انتظار داری خوب باشم؟کسی که عاشقشم و دوسش دارم الان گیر که سادیسمی افتاده و نمیدونم حالش خوبه یا نه
سوهیون:کاری باهاش نمیکنه ، مطمئنم ، حسی که تو چشمای اون پسر دیدم بهم این حس و میداد
تهیونگ:یعنی چی؟!
سوهیون:وقتی به ا.ت نگاه میکرد لطافت خواستی داشت نگاهش
تهیونگ:دارم دیوونه میشم واقعا ، حتی لباس درستی هم نمیپوشه
سوهیون:اگه ذره ای به حرفم گوش میدادی و بهش اعتراف میکردی شاید الان تو این موقعیت نبودیم
تهیونگ:دوباره این بحث و پیش نکش ، سرم داره منو میکشه پس فقط ساکت شو و بزار استراحت کنم
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره ✨
۸.۸k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.