رمان مافیایی من فصل ۲ عشق پایدار یا ناپایدار پارت۲

__________
ویو کوک
امروز قرار بود محموله ها ساعت ۲ برسه ولی اون اشغال دیر کرد ساعت ۴ اومد یه درسی هم به مرتیکه دادم که اینقدر دیر نیاید محموله ها رو چک کردیم خوبه همشون اصل بودن بردیمشون انباری که ساعت ۷ بود از اونجا هم رفتم خونه ساعت ۸ رسیدم رفتم دیدم برق ها خاموشه دستم رو بردم سمت تفنگم آماده بودم اتفاقی بیفته شلیک کنم که برق ها روشن شد و ا/ت داد زد سوپرایززززز
یاخدا چه خبره گفت یه سوپرایز داره کع بعد شام میگه اییی من از صبر بدم میاد غذا رو تموم کردیم که یه جعبه بهم داد بازش کردم یه برگه و عکس بود وقتی اون ها رو دیدم خشکم زد واقعا ا/ت دارم بابا میشم؟ وقتی گفت واقعا دارم بابا میشم کنترل دست خودم نبودو بغلش کردم و تو هوا چرخوندمش که گفت بچه افتاد گذاشتمش زمین و دوباره بغلش کردم وایی خیلی خوبه
کوک: چندوقتشه؟
ا/ت: ۷ روزشه
کوک: پس حالا حالا مونده تا فهمید پسره یا دختر
ا/ت:*خنده* اره.... میگم من خستم به خاطر این بچه کلی راه رفتم
کوک: ای جانم بیا بریم بخوابیم
براید بغلش کردم و بردم اتاق و خوابیدیم

شرط ۱۵ لایک ۲۰ کامنت

ببخشید کم گزاشتم از فردا بیشتر مینویسم