p18🩸
تق تق )
جونگ کوک : منم پدر ..
مین هو : بیا تو پسرم
رفتم تو و نشستم روی مبل ....
جونگ کوک : چیزی شده پدر
مین هو : میتونی جنس ها رو ببری ....
جونگ کوک : اره چرا که نه میبرم ....
مین هو : کسی بیرون هست ...
یکی از بادیگارد ها ومد داخل ...
مین هو : برو جسیکا رو صدا بزن ...
بادیگارد : چشم قربان ... و رفت
جونگ کوک : پدر لازم نیست جسیکا بیا. خودم میارمشون ..
مین هو : نه پسرم بزار بیاد باهات ....
جونگ کوک خو کجا ببرمشون .....
مین هو : انبار که توی جنگله ...
جونگ کوک : باشه ....
تق تق )
مین هو : بیا داخل ....
جسیکا ومد ...
جسیکا : منو خاستید رییس ....
مین هو : اره ... جونگ کوک بهت میگه .... و با دست به جونگ کوک اشاره کرد ...
جونگ کوک : باشع پس بقیه ش با من من دیگع میرم ...
از جام پا شدم و رفتم سمت در و جسیکا هم با هام ومد ...
همه چیز رو به جسیکا گفتم .....
جسیکا : خیل خوب من میرم کوتمو بیارم ...
جونگ کوک باشه تو برو منم میرم میارم ....
رفتم سمت اتاقم ... اسلحه منو بر داشتم و کوتمو و به سمت پله ها رفتم وقتی که به در رسیدم به جسیکا اشاره کردم و رفتم سمت در جسیکا پشتم راه افتاد با چند تا از بادیگارد های دیگه ....
در پشت رو برام باز کردند
وایستادم و....
جونگ کوک : ماشین منو بیارید ....
بادیگارد : چشم .....
ماشینو آوردن و سویچ رو برداشتم و رفتم سمت در راننده در رو باز کردم و به جسیکا نگاه کردم .....
جونگ کوک : بدو بیا ...
جسیکا لبخندی زد و ومد سمت ماشین ....
جسیکا: با اجازه ....
در رو باز کرد و نشست .....
ماشین رو روشن کردم و راه افتادیم به سمت جنگل ......
جونگ کوک : منم پدر ..
مین هو : بیا تو پسرم
رفتم تو و نشستم روی مبل ....
جونگ کوک : چیزی شده پدر
مین هو : میتونی جنس ها رو ببری ....
جونگ کوک : اره چرا که نه میبرم ....
مین هو : کسی بیرون هست ...
یکی از بادیگارد ها ومد داخل ...
مین هو : برو جسیکا رو صدا بزن ...
بادیگارد : چشم قربان ... و رفت
جونگ کوک : پدر لازم نیست جسیکا بیا. خودم میارمشون ..
مین هو : نه پسرم بزار بیاد باهات ....
جونگ کوک خو کجا ببرمشون .....
مین هو : انبار که توی جنگله ...
جونگ کوک : باشه ....
تق تق )
مین هو : بیا داخل ....
جسیکا ومد ...
جسیکا : منو خاستید رییس ....
مین هو : اره ... جونگ کوک بهت میگه .... و با دست به جونگ کوک اشاره کرد ...
جونگ کوک : باشع پس بقیه ش با من من دیگع میرم ...
از جام پا شدم و رفتم سمت در و جسیکا هم با هام ومد ...
همه چیز رو به جسیکا گفتم .....
جسیکا : خیل خوب من میرم کوتمو بیارم ...
جونگ کوک باشه تو برو منم میرم میارم ....
رفتم سمت اتاقم ... اسلحه منو بر داشتم و کوتمو و به سمت پله ها رفتم وقتی که به در رسیدم به جسیکا اشاره کردم و رفتم سمت در جسیکا پشتم راه افتاد با چند تا از بادیگارد های دیگه ....
در پشت رو برام باز کردند
وایستادم و....
جونگ کوک : ماشین منو بیارید ....
بادیگارد : چشم .....
ماشینو آوردن و سویچ رو برداشتم و رفتم سمت در راننده در رو باز کردم و به جسیکا نگاه کردم .....
جونگ کوک : بدو بیا ...
جسیکا لبخندی زد و ومد سمت ماشین ....
جسیکا: با اجازه ....
در رو باز کرد و نشست .....
ماشین رو روشن کردم و راه افتادیم به سمت جنگل ......
۱۰.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.