عشق ارباب
پارت۳۰
کوک:نه نه اینا لایق همچین مرخصی سخت کار کردن
ات:خوب من که رشوه ای نگرفتم من میرم عزیزان
کوک:نه ببین خرید
ات:نه
کوک:شهربازی
ات:نه
کوک:سفر؟
ات:اوووووممم چند روزه
کوک:یک هفته
ات:بقیه هم باید بیان
کوک یه نگاه به بقیه گفت:نیان هم خوش میگذره
ات:نه باید بیان
کوک:اوکی
ات:باشه پس همه میتونین برین (خنده)فردا میریم سفر
کوک:فردا؟
ات:اره کار داری؟
کوک:نه بریم ولی تو هنوز حالت خوب نیست بهتر نیست حداقل هفته دیگه بریم ؟؟
ات:نههههه من نمیتونم صبر کنم
کوک:ولی فقط حالت بدتر میشه
ات :باشه(ناراحت)
کوک:خوب دیگه ناراحت نباش هفته دیگه میریم که بهت خوش بگذره الان فقط درد میکشی
ات:باشه(دپرس)
کوک:خوب بریم بالا
ات:باشه
یک هفته بعد
صبح ساعت 7
ویو ات
ات:کوک کوک کوک کوک کوک کوک کوک پاشووووووو
کوک:چیه هااا(نگران)
ات:امروز میخوایم بریم سفررررررر(ذوقققققققق)
کوک:اوکی آروم باش آروم باش قلبت درد میگیره
ات :نهه پاشو پاشو
کوک:باشه بیا بیا بیا (وایستاد)
ات:خوب من میرم بقیه رو بیدار کنم
کوک:تو چرا تو ..(هنوز حرفاش تموم نشده است رفت رفت دنبالش )
کوک:ات نباید هنوز بدویی وایستا ویستا
رفتم اول توی اتاق جیمین
ات:جیمیننننننن پاشوووو(داد)
جیمین:چیه چی شده چی شده(سکته)
ات :امروز میریم سفرررر(باز بدو بدو رفت سراغ اتاق بعدی)
جیمین : ندو ات(جیمینم رفت دنبالش)
رفتم تو اتاقی که جین و شوگا و جیهوپ بودن
ات:بچه هاااااا پاشین امروز روز سفرههه(داد)
همه:ها(سکته)
شوگا:اوکی(خوابید)
ات: پاشو شوگا پاشو (شوگا رو بلند کرد 😎)
همه :ندووو
رفتم دنبال نامجون و تهیونگ
ات:پاشین امروز میریم سفرررر(داد)
نامجون و تهیونگ:اوکی اوکی آروم باش
قلبم به خاطر این همه جنب و جوش درد گرفت هم جای چاقو هم قلبم قفسه سینه مو گرفتم و نشستم
کوک:ات خوبی
ات :اره اره قرصام میاری
جیمین:وایستا الان میارم
جیمین رفت قرصام آورد خوردم یکم بهتر شدم
ات:خوب آقایون هنوز که درد نگرفته Let's go(بدو بدو)
کوک:ات الان خوب شدی ات (داد)
تهیونگ :خوب دیگه این داداشمونم دیونه شد تریک میگم
جیمین:پاشین حاضر شین تا باز ات داد نزده
30min
ویو ات
ات :چه عجببببب اومدین میخوایین فردا بیایین
شوگا:هنوز شوهر خودت نیومده
ات:چی کوکککک(داد)
کوک:بلع(اومد بیرون)
اوووو داره میره سفر یا مهمونی چرا آنقدر خوشتیپ کردهههه
ات:....
کوک:نه نه اینا لایق همچین مرخصی سخت کار کردن
ات:خوب من که رشوه ای نگرفتم من میرم عزیزان
کوک:نه ببین خرید
ات:نه
کوک:شهربازی
ات:نه
کوک:سفر؟
ات:اوووووممم چند روزه
کوک:یک هفته
ات:بقیه هم باید بیان
کوک یه نگاه به بقیه گفت:نیان هم خوش میگذره
ات:نه باید بیان
کوک:اوکی
ات:باشه پس همه میتونین برین (خنده)فردا میریم سفر
کوک:فردا؟
ات:اره کار داری؟
کوک:نه بریم ولی تو هنوز حالت خوب نیست بهتر نیست حداقل هفته دیگه بریم ؟؟
ات:نههههه من نمیتونم صبر کنم
کوک:ولی فقط حالت بدتر میشه
ات :باشه(ناراحت)
کوک:خوب دیگه ناراحت نباش هفته دیگه میریم که بهت خوش بگذره الان فقط درد میکشی
ات:باشه(دپرس)
کوک:خوب بریم بالا
ات:باشه
یک هفته بعد
صبح ساعت 7
ویو ات
ات:کوک کوک کوک کوک کوک کوک کوک پاشووووووو
کوک:چیه هااا(نگران)
ات:امروز میخوایم بریم سفررررررر(ذوقققققققق)
کوک:اوکی آروم باش آروم باش قلبت درد میگیره
ات :نهه پاشو پاشو
کوک:باشه بیا بیا بیا (وایستاد)
ات:خوب من میرم بقیه رو بیدار کنم
کوک:تو چرا تو ..(هنوز حرفاش تموم نشده است رفت رفت دنبالش )
کوک:ات نباید هنوز بدویی وایستا ویستا
رفتم اول توی اتاق جیمین
ات:جیمیننننننن پاشوووو(داد)
جیمین:چیه چی شده چی شده(سکته)
ات :امروز میریم سفرررر(باز بدو بدو رفت سراغ اتاق بعدی)
جیمین : ندو ات(جیمینم رفت دنبالش)
رفتم تو اتاقی که جین و شوگا و جیهوپ بودن
ات:بچه هاااااا پاشین امروز روز سفرههه(داد)
همه:ها(سکته)
شوگا:اوکی(خوابید)
ات: پاشو شوگا پاشو (شوگا رو بلند کرد 😎)
همه :ندووو
رفتم دنبال نامجون و تهیونگ
ات:پاشین امروز میریم سفرررر(داد)
نامجون و تهیونگ:اوکی اوکی آروم باش
قلبم به خاطر این همه جنب و جوش درد گرفت هم جای چاقو هم قلبم قفسه سینه مو گرفتم و نشستم
کوک:ات خوبی
ات :اره اره قرصام میاری
جیمین:وایستا الان میارم
جیمین رفت قرصام آورد خوردم یکم بهتر شدم
ات:خوب آقایون هنوز که درد نگرفته Let's go(بدو بدو)
کوک:ات الان خوب شدی ات (داد)
تهیونگ :خوب دیگه این داداشمونم دیونه شد تریک میگم
جیمین:پاشین حاضر شین تا باز ات داد نزده
30min
ویو ات
ات :چه عجببببب اومدین میخوایین فردا بیایین
شوگا:هنوز شوهر خودت نیومده
ات:چی کوکککک(داد)
کوک:بلع(اومد بیرون)
اوووو داره میره سفر یا مهمونی چرا آنقدر خوشتیپ کردهههه
ات:....
۵.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.