P²³
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر ❤️🔥
#Bts
Part23
جیمین: ببینین ات چیو استوری کرده با پیج یونگی..! 😂
و ویدیو رو نشون شوگا و بقیقه میده.. 😂🗿
شوگا: با تعجب نگاتون میکنه و میزنه زیر خنده، ببین اگه جون داشتم یک دور دیگه کل خونه رو دنبالت میکردم😐🔪
تلوزیون رو روشن میکنن..
اخبار جدید: مین یونگی ازbts و استوری جدیدش..
به گفته آرمی ها انها تام و جری واقعی هستند..
همه اعضا خنده خودشون رو تحمل میکنن و نگاه به شوگا میکنن..
شوگا: بیا کل دنیا فهمیدن.. 😂🗿
جین: خب پس حسابی ویدیوتون کل شبکه های اجتماعی رو ترکوند.. 😐😂😂😂
نامجون: خیلی براتون خوشحالم اما، باید روی یک موزیک جدید کار کنیم.. 👍🏻
خلاصه همه اعضا مشغول نوشتن و تمرین اهنگ جدید بودن...
و رفتن استادیو تا تمرین کنن..
ات شروع به خوندن میکنه.
همه اعضا ماتشون برده و فقط نگاش میکنن..
جیهوپ: ااآ، خدای من نمیدونستم انقدر صدات خوبه.. 😍
نامجون: البته، ات هنوز زیاد نیس که اومده غوغا به پا کرده.
کوک: ات، نظرت چیه یک اهنگ هم با من بخونی ها؟!
تهیونگ: واو، چه شود..
(تمرین تموم میشه و میخوان که برن خونه)
ات: نظرتون چیه بریم بستنی بخوری؟ یا شیک؟
جیمین: منکه مشکلی ندارم.
شوگا: منم همینطور.
کوک: خب بریم.
و...
رفتیم نزدیک ترین کافه اونجا.
همه دور هم نشسته بودیم و میخندیدیم و کلی داشت خوش میگذشت..
شوگا: ات ، انگار با سر رفتی تو سطل بستنی..
گوشه لبت..
ات: کو؟ کجا؟!
ویو ات؛
شوگا نزدیک شد تا لکه رو تمیز کنه..
قرمز شدم!
ات: اها، ممنونم!
جیهوپ: اوو..
ات: خیلی خوش گذشت حالا بهتره تا هوا تاریک نشده، بریم خونه. 👍🏻.
همه سوار ماشین شدن و راه افتادن..
#هفت_پسر_و_یک_دختر ❤️🔥
#Bts
Part23
جیمین: ببینین ات چیو استوری کرده با پیج یونگی..! 😂
و ویدیو رو نشون شوگا و بقیقه میده.. 😂🗿
شوگا: با تعجب نگاتون میکنه و میزنه زیر خنده، ببین اگه جون داشتم یک دور دیگه کل خونه رو دنبالت میکردم😐🔪
تلوزیون رو روشن میکنن..
اخبار جدید: مین یونگی ازbts و استوری جدیدش..
به گفته آرمی ها انها تام و جری واقعی هستند..
همه اعضا خنده خودشون رو تحمل میکنن و نگاه به شوگا میکنن..
شوگا: بیا کل دنیا فهمیدن.. 😂🗿
جین: خب پس حسابی ویدیوتون کل شبکه های اجتماعی رو ترکوند.. 😐😂😂😂
نامجون: خیلی براتون خوشحالم اما، باید روی یک موزیک جدید کار کنیم.. 👍🏻
خلاصه همه اعضا مشغول نوشتن و تمرین اهنگ جدید بودن...
و رفتن استادیو تا تمرین کنن..
ات شروع به خوندن میکنه.
همه اعضا ماتشون برده و فقط نگاش میکنن..
جیهوپ: ااآ، خدای من نمیدونستم انقدر صدات خوبه.. 😍
نامجون: البته، ات هنوز زیاد نیس که اومده غوغا به پا کرده.
کوک: ات، نظرت چیه یک اهنگ هم با من بخونی ها؟!
تهیونگ: واو، چه شود..
(تمرین تموم میشه و میخوان که برن خونه)
ات: نظرتون چیه بریم بستنی بخوری؟ یا شیک؟
جیمین: منکه مشکلی ندارم.
شوگا: منم همینطور.
کوک: خب بریم.
و...
رفتیم نزدیک ترین کافه اونجا.
همه دور هم نشسته بودیم و میخندیدیم و کلی داشت خوش میگذشت..
شوگا: ات ، انگار با سر رفتی تو سطل بستنی..
گوشه لبت..
ات: کو؟ کجا؟!
ویو ات؛
شوگا نزدیک شد تا لکه رو تمیز کنه..
قرمز شدم!
ات: اها، ممنونم!
جیهوپ: اوو..
ات: خیلی خوش گذشت حالا بهتره تا هوا تاریک نشده، بریم خونه. 👍🏻.
همه سوار ماشین شدن و راه افتادن..
۲.۸k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.