فیک عشق در خطر است پارت: ۲۱
کوک: راست میگه گایز ما باید بریم بخوابیم امشب خیلی شبه بدی بود اگه بخاطر خانواده مون نبود یه لحظه اینجا نبودیم هوف ولش فعلا بای
فردا صبح ساعت ۱٠:۱٠
یونگی: پسرا بیدارین؟
جیمین: یاخدا یونگی از خواب بیدار شده به به
یونگی: خفه آجوما اومد بیدارم کرد گفت شما رو بیدار کنم دیدم همتون توی یه اتاق جمع شدید بریم برای صبحونه پایین بلند بشین
ته هیون: آجوما همه برای صبحونه پایین هستن؟
آجوما: آره پسرم امروز یا الان چیزی میشه چون لیا خیلی عصبانی شده؟
جون وو: لیا همیشه عصبانی میشه ولش کن بریم
لیا: دخترا دیگه اونا به دردمون نمیخورید چون ما هم چیزشون از گرفتیم خب نمیدونم دیگه چیکار کنیم؟
میا: لیا فعلا لی خیال ما دنبال اینکه اینا از ما منتفر بشن درسته
نامی: سلام ارباب صبحتون بخیر پسرا بشیند
جون وو: لیا اون جک چیکار کنیم امشب مهمونی میاد شاید حمله کنه
لیا: بهتر بزار حمله کنه وقتی مقامش ازش گرفتند میفهمه با کی با داره جنگ می کنه ترسی هم ندارم اوکی
ته هیون: حله ولی داداشات اونا میاین ترسه من از اینه این احمق ها رو ببیند دیونه میشن میکشون ها اونم نه یه مرگ ساده
لیا: بسه دیگه از صبح سرم خوردین هم دخترا هم شما کاری نمی کنند خب اگه قرار کشته بشن به دسته من کشته میشن فهمیدین من دیگه میرم شما ها صبحتون بخورید شاید فردا رفتید دیگه به درد هیچ نمی خوردید اوکی (عربده)
ته هیون: یا خدا آجوما گفته بود امروز عصبانی شده ولی فکر نمی کرد انقد عصبانی باشه گایز
سوآ: دقیقا منم ترسیدم ازش دیگه بسه صبح خورید امشب مهمونی داریم میگم معلومه نیست خانواده مون چه لباسی سفارش دادند امشب معلومه میشه منم دیگه نمی خوریم با عربده که لیا زد ریدم توی خودم بای باید بریم شرکت پاشین اونجا یه چیزی میخوریم
دخترا: اوکی پسرا ته هیون جون وو بلند بشین بریم دیگه
ته هیون: بریم
جون وو: بریم
ته: گایز شیندید شاید فردا بریم خونه خودمون جرررر من
فردا صبح ساعت ۱٠:۱٠
یونگی: پسرا بیدارین؟
جیمین: یاخدا یونگی از خواب بیدار شده به به
یونگی: خفه آجوما اومد بیدارم کرد گفت شما رو بیدار کنم دیدم همتون توی یه اتاق جمع شدید بریم برای صبحونه پایین بلند بشین
ته هیون: آجوما همه برای صبحونه پایین هستن؟
آجوما: آره پسرم امروز یا الان چیزی میشه چون لیا خیلی عصبانی شده؟
جون وو: لیا همیشه عصبانی میشه ولش کن بریم
لیا: دخترا دیگه اونا به دردمون نمیخورید چون ما هم چیزشون از گرفتیم خب نمیدونم دیگه چیکار کنیم؟
میا: لیا فعلا لی خیال ما دنبال اینکه اینا از ما منتفر بشن درسته
نامی: سلام ارباب صبحتون بخیر پسرا بشیند
جون وو: لیا اون جک چیکار کنیم امشب مهمونی میاد شاید حمله کنه
لیا: بهتر بزار حمله کنه وقتی مقامش ازش گرفتند میفهمه با کی با داره جنگ می کنه ترسی هم ندارم اوکی
ته هیون: حله ولی داداشات اونا میاین ترسه من از اینه این احمق ها رو ببیند دیونه میشن میکشون ها اونم نه یه مرگ ساده
لیا: بسه دیگه از صبح سرم خوردین هم دخترا هم شما کاری نمی کنند خب اگه قرار کشته بشن به دسته من کشته میشن فهمیدین من دیگه میرم شما ها صبحتون بخورید شاید فردا رفتید دیگه به درد هیچ نمی خوردید اوکی (عربده)
ته هیون: یا خدا آجوما گفته بود امروز عصبانی شده ولی فکر نمی کرد انقد عصبانی باشه گایز
سوآ: دقیقا منم ترسیدم ازش دیگه بسه صبح خورید امشب مهمونی داریم میگم معلومه نیست خانواده مون چه لباسی سفارش دادند امشب معلومه میشه منم دیگه نمی خوریم با عربده که لیا زد ریدم توی خودم بای باید بریم شرکت پاشین اونجا یه چیزی میخوریم
دخترا: اوکی پسرا ته هیون جون وو بلند بشین بریم دیگه
ته هیون: بریم
جون وو: بریم
ته: گایز شیندید شاید فردا بریم خونه خودمون جرررر من
۶.۳k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.