از هر لیوانی که آب نوشیدم

.
از هر لیوانی که آب نوشیدم
طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به‌جا ماندی به یادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
گم شدی در خانه مانده بود
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما
طعم لبان تو بر همه‌ی لیوان‌ها و بشقاب‌ها
حک شده بود
لیوان‌ها و بشقاب‌ها را از خانه بیرون بردم
کنار گندم‌ها دفن کردم
زود به خانه آمدم
تو در آستانه در ایستاده بودی
تو در محاصره‌ی لیوان‌ها و بشقاب‌ها مانده بودی
گیسوان تو سفید
اما لبان تو هنوز جوان بود.
#احمدرضا_احمدی
دیدگاه ها (۳)

‌‌به سال‌ها بعد فکر می‌کنم!به زیبایی سپیدی موهایمان...میدانس...

🌺 🍂 آمدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد از هو...

آرزوهام رو اونقد داد نزدمکه حالا خیلی هاشون از یادم رفتن:آرز...

💎 به امروز بنگر! زیرا زندگی همین است، همه زندگی در امروز اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط