بفرمایید اینم پارت بعدی😅
بفرمایید اینم پارت بعدی😅
bitter and sweet
part 3
اجوما لباس ات رو بهش داد
اجوما:ببین دخترم الان قوانین رو بهت میگم و باید حتما به خاطر بسپاریشون
ات:چشم اجوما
اجوما:خب اون پسری که تورو اینجا آورد رو ارباب صدا میکنی نباید روی حرفش حرف بزنی وگرنه بد میبینی اگه غذاشون فلفلش یا نمکش زیاد تنبیهت میکنه،موقع نهار و شام هم همه ی خدمتکاران باید توی سالن غذاخوری مرتب تعظیم کنن...
ات: اجوما یه سوال میتونم بپرسم
اجوما:بله عزیزم بپرس
ات: میگم شغل ارباب جز قمار کردن چیه؟
اجوما:اون بزرگترین مافیا کره ست و خیلی خطرناکه و به هیچکس رحم نمیکنه(همه اینارو دم گوشش آروم میگه)
آن از تعجب دهنش واموند
اجوما :خب اینارو ول کن بیا بریم وظایفت رو بهت بگم
ات:چشم
اجوما :خب دخترم تو باید ظرف ها رو بشوری و غذا درست کنی و همه چیزایی که ارباب میخواستن براشون ببری توی اتاقشون مثل قهوه و... اینجور چیزا
ات:چشم
اجوما رفت و آن هم رفت توی اتاق خدمتکاران لباسشو عوض کرد و اومد بیرون همینجوری که داشت راه میرفت یه دختر رو دید
لونا(همون دختره که دید): هوی دختره
آن:چته چرا مثل آدم حرف نمی زنی
لونا :خدمتکار جدیدی؟
ات:آره
لونا :ببین حواستو جمع کن اگه به ارباب نزدیک بشی خودت می دونی
ات:وات چی میگی ؟من چیکار به ارباب دارم حالا برو کنار میخوام برم آشپز خونه شام درست کنم
ات رفت
لونا :آها پس تو مسئول غذا درست کردنی بلدم چیکار کنم باهات(توی زهنش)
ات ویو
دختره روانی خوب شد رفتم
خب حالا باید شام درست کنم
ات شام رو درست کرد و ظرف هارو هم شست و رفت توی اتاق خدمتکارا
لوناویو
میدونم چیکارت کنم دختره عوضی
لونا رفت توی آشپز خونه و یه عالمه فلفل ریخت توی غذایی که ات درست کرده بود
و زود از توی آشپز خونه اومد بیرون
وقت شم
ام بود آن زود از روی تخت بلند شو و رفت توی سال غذا خوری (چون اجوما همه جای عمارت رو بهش نشون داده بلده کجا بره)
و بقیه خدمتکاران اومده بودن قبل از اینکه تهیونگ بیاد هم مرتب صف میشن و تعظیم میکنن
تهیونگ اومد
همه خدمتکارا:خوش آمدید ارباب
تهیونگ نشست و شروع به غذا خوردن کرد
آن خیلی استرس داشتم برای اینکه معلوم نبو ارباب از ارتش خوشش بیاد یا نه
تهیونگ یذره از غذاش رو خورد و بعد اخم کرد
تهیونگ :کی این غذا رو درست کرده(داد)
ات از استرس داشت میکرد
اومد جلو و گفت
آن: من ارباب من این غذا رو درست کردم
که تهیونگ اومد و ....
خیلی نوشتم واقعا
لطفاً یذره حمایتم میکنید؟🙂🌹
bitter and sweet
part 3
اجوما لباس ات رو بهش داد
اجوما:ببین دخترم الان قوانین رو بهت میگم و باید حتما به خاطر بسپاریشون
ات:چشم اجوما
اجوما:خب اون پسری که تورو اینجا آورد رو ارباب صدا میکنی نباید روی حرفش حرف بزنی وگرنه بد میبینی اگه غذاشون فلفلش یا نمکش زیاد تنبیهت میکنه،موقع نهار و شام هم همه ی خدمتکاران باید توی سالن غذاخوری مرتب تعظیم کنن...
ات: اجوما یه سوال میتونم بپرسم
اجوما:بله عزیزم بپرس
ات: میگم شغل ارباب جز قمار کردن چیه؟
اجوما:اون بزرگترین مافیا کره ست و خیلی خطرناکه و به هیچکس رحم نمیکنه(همه اینارو دم گوشش آروم میگه)
آن از تعجب دهنش واموند
اجوما :خب اینارو ول کن بیا بریم وظایفت رو بهت بگم
ات:چشم
اجوما :خب دخترم تو باید ظرف ها رو بشوری و غذا درست کنی و همه چیزایی که ارباب میخواستن براشون ببری توی اتاقشون مثل قهوه و... اینجور چیزا
ات:چشم
اجوما رفت و آن هم رفت توی اتاق خدمتکاران لباسشو عوض کرد و اومد بیرون همینجوری که داشت راه میرفت یه دختر رو دید
لونا(همون دختره که دید): هوی دختره
آن:چته چرا مثل آدم حرف نمی زنی
لونا :خدمتکار جدیدی؟
ات:آره
لونا :ببین حواستو جمع کن اگه به ارباب نزدیک بشی خودت می دونی
ات:وات چی میگی ؟من چیکار به ارباب دارم حالا برو کنار میخوام برم آشپز خونه شام درست کنم
ات رفت
لونا :آها پس تو مسئول غذا درست کردنی بلدم چیکار کنم باهات(توی زهنش)
ات ویو
دختره روانی خوب شد رفتم
خب حالا باید شام درست کنم
ات شام رو درست کرد و ظرف هارو هم شست و رفت توی اتاق خدمتکارا
لوناویو
میدونم چیکارت کنم دختره عوضی
لونا رفت توی آشپز خونه و یه عالمه فلفل ریخت توی غذایی که ات درست کرده بود
و زود از توی آشپز خونه اومد بیرون
وقت شم
ام بود آن زود از روی تخت بلند شو و رفت توی سال غذا خوری (چون اجوما همه جای عمارت رو بهش نشون داده بلده کجا بره)
و بقیه خدمتکاران اومده بودن قبل از اینکه تهیونگ بیاد هم مرتب صف میشن و تعظیم میکنن
تهیونگ اومد
همه خدمتکارا:خوش آمدید ارباب
تهیونگ نشست و شروع به غذا خوردن کرد
آن خیلی استرس داشتم برای اینکه معلوم نبو ارباب از ارتش خوشش بیاد یا نه
تهیونگ یذره از غذاش رو خورد و بعد اخم کرد
تهیونگ :کی این غذا رو درست کرده(داد)
ات از استرس داشت میکرد
اومد جلو و گفت
آن: من ارباب من این غذا رو درست کردم
که تهیونگ اومد و ....
خیلی نوشتم واقعا
لطفاً یذره حمایتم میکنید؟🙂🌹
۷.۴k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.