BLACK LOVE(PART21)
جیمین
وقتی امدم خونه ساعت۸شب بود خونرو گشتم نبود گفتم حتما تا یه ساعت دیگه میاد
اما تا ساعت۱نصفه شب نیومد خیلی نگرانش بودم بیشتر از ۵۰بار بهش زنگ زدم اما جواب نمیداد تا اینکه امد و وقتی امد بالا نفس نفس میزد و من خیلی عصبی بودم و از قیافش معلوم بود ترسیده و میدونه که چقدر دیر امده خودم فهمیده بودم نمیخواست تا الان بیرون باشه اما تنبیهش کردم و تا دوروز گشنه و تشنه تو اتاق شکنجه بستمش و بعد دوروز رفتم و بازش کزدم و بردمش رو تختش و پتوش کشیدم روش تا گرم شه حقیقتا تو این دوروز دلم براش خیلی تنگ شده بود و دلم میخواست برم پیشش ولی مقاومت میکزدم تا چشمم تو چشش نیافته رفتم اتاقم لباس پوشیدم و زدم از خونه بیرون و رفتم پیش تهیونگ
تهیونگ
ساعت۹صبح بود که دیدم زنگ خونرو میزنن
کوک:ته برو ببین کیه من خوابم میاد(با صدای خوابالود)
ته:اوکی بابا ، تو بخواب زحمت نکش(پوزخند)
دیدم جیمین در باز کردم وقتی امد بالا ناراحت و پوکر بود
ته:سلام جیمین،چیشده بیحالی،ناراحتی با ات دعوا کردی؟؟
جیمین:سلام،نه خوبم فقط حوصله ندارم
ته:چیشد که یهو امدی بی خبر
جیمین:هیچی راستش،، مکث،اره با ات بد دعوام شده
ته:باز چیشده بشینیه چایی بیارم تعریف کنی ببینم چیشده
جیمین:اوک
رفتم و چایی ریختم
کوک:عه سلام جیمین ! اول صبحی خیر باشه امدی(خنده)
جیمین:سلام کوک ولم کن حوصله ندارم
کوک:چته باز
ته:کوک پاپیچش نشو یه چی بهت میگه ها،جیمین تعریف کن ببینم چیشده
جیمین:دوروز پیش ات بهم زنگ زد گفت میره بیرون وقتی رفتم خونه تا ساعت ۱نصفه شب نیومد خونه و مست کرده بود و بیرون بود بالای۵۰بار بهش زنگ زده بودم ولی نه بهم خبر داده بود نه زنگ زده بود منم تا دوروز تنبیهش کردم و از خودم ناراحتم و اصلا نمیتونم تو چش ات نگاه کنم ...
ته:اوو ، داداش حالا چرا تنبیه مگه ادم کشته بود والا به نظرم نباید بهش گیر میدادی توم خیلی بهش گیر میدی انقدر اذیتش نکن
کوک:اره راست میگه ، کمتر غیرتی باش
جیمین:میدونم خودم ، اما یادتون که نرفته عضو مافیاییم یا اتفاق هیونچان که یادتون نرفته نمیخوام براش اتفاقی بیافته نمیخوام از دستش بدم چرا نمیفهمین اونم عین شماست(باداد)
ته:باشه داداش اروم باش حالا یه کاریش میکنیم...
ات
صبح که بلند شدم دیدم جیمین نیست ، واقعیتش دلم براش تنگ شده بود
بدنم با اینکه درد میکرد از سرما ولی بهتر شده بودم چون یکم گرمای پتو بهش اثر کرده بود رفتم پایین و یه صبحونه کوچیک خوردم و گوشیم برداشتم و زنگ زدم به تهیونگ
ته:الو،ات سلام خوبی
ات:سلام تهیونگ خوبی ، منم خوبم ،تهیونگ یه سوال داشتم
ته:بپرس
ات:جیمین پیش توعه؟
ته:ن نن نه نه چطور؟چیزی شده
ات:نه فقط از دیشب خونه نبود نمیدونم کجاست گفتم شاید پیش تو باشه
ته:نه نیست
ات:اوک بای
ته:بای
هرچی فک کردم جایی به ذهنم نمیرسید که جیمین اونجا باشه بعد یه ربع زنگ زدم به نامجون
نامجون:الو سلام ات خوبی ،چه عجب یادی از ما کردی،جیمین خوبه چه خبر
ات:سلام نامجون خوبی ما خوبیم فقط یه سوال ازت داشتم
نامجون:حتما بپرس
ات:جیمین پیش توعه؟
نامجون:نه چطور؟
ات:هیچی دیشب نیومد خونه نگرانشم پیش ته هم نیست
نامجون:نگران نباش بهش زنگ میزنم ببینم کجاست
ات:اخه گوشیش خاموشه ، هرچی بهش زنگ زدم
نامجون:حالا ببینم چیکار میکنم
ات:مرسی بای
نامجون:بای
خیالم یکم راحت شد چون نامجون وقتی یه چیزی رو میگه دنبالش میره و بلند شدم خونه یکم نامرتب بود شروع کردم تمیز کردن خونه و خودمو سرگرم کردم
پایان پارت21
وقتی امدم خونه ساعت۸شب بود خونرو گشتم نبود گفتم حتما تا یه ساعت دیگه میاد
اما تا ساعت۱نصفه شب نیومد خیلی نگرانش بودم بیشتر از ۵۰بار بهش زنگ زدم اما جواب نمیداد تا اینکه امد و وقتی امد بالا نفس نفس میزد و من خیلی عصبی بودم و از قیافش معلوم بود ترسیده و میدونه که چقدر دیر امده خودم فهمیده بودم نمیخواست تا الان بیرون باشه اما تنبیهش کردم و تا دوروز گشنه و تشنه تو اتاق شکنجه بستمش و بعد دوروز رفتم و بازش کزدم و بردمش رو تختش و پتوش کشیدم روش تا گرم شه حقیقتا تو این دوروز دلم براش خیلی تنگ شده بود و دلم میخواست برم پیشش ولی مقاومت میکزدم تا چشمم تو چشش نیافته رفتم اتاقم لباس پوشیدم و زدم از خونه بیرون و رفتم پیش تهیونگ
تهیونگ
ساعت۹صبح بود که دیدم زنگ خونرو میزنن
کوک:ته برو ببین کیه من خوابم میاد(با صدای خوابالود)
ته:اوکی بابا ، تو بخواب زحمت نکش(پوزخند)
دیدم جیمین در باز کردم وقتی امد بالا ناراحت و پوکر بود
ته:سلام جیمین،چیشده بیحالی،ناراحتی با ات دعوا کردی؟؟
جیمین:سلام،نه خوبم فقط حوصله ندارم
ته:چیشد که یهو امدی بی خبر
جیمین:هیچی راستش،، مکث،اره با ات بد دعوام شده
ته:باز چیشده بشینیه چایی بیارم تعریف کنی ببینم چیشده
جیمین:اوک
رفتم و چایی ریختم
کوک:عه سلام جیمین ! اول صبحی خیر باشه امدی(خنده)
جیمین:سلام کوک ولم کن حوصله ندارم
کوک:چته باز
ته:کوک پاپیچش نشو یه چی بهت میگه ها،جیمین تعریف کن ببینم چیشده
جیمین:دوروز پیش ات بهم زنگ زد گفت میره بیرون وقتی رفتم خونه تا ساعت ۱نصفه شب نیومد خونه و مست کرده بود و بیرون بود بالای۵۰بار بهش زنگ زده بودم ولی نه بهم خبر داده بود نه زنگ زده بود منم تا دوروز تنبیهش کردم و از خودم ناراحتم و اصلا نمیتونم تو چش ات نگاه کنم ...
ته:اوو ، داداش حالا چرا تنبیه مگه ادم کشته بود والا به نظرم نباید بهش گیر میدادی توم خیلی بهش گیر میدی انقدر اذیتش نکن
کوک:اره راست میگه ، کمتر غیرتی باش
جیمین:میدونم خودم ، اما یادتون که نرفته عضو مافیاییم یا اتفاق هیونچان که یادتون نرفته نمیخوام براش اتفاقی بیافته نمیخوام از دستش بدم چرا نمیفهمین اونم عین شماست(باداد)
ته:باشه داداش اروم باش حالا یه کاریش میکنیم...
ات
صبح که بلند شدم دیدم جیمین نیست ، واقعیتش دلم براش تنگ شده بود
بدنم با اینکه درد میکرد از سرما ولی بهتر شده بودم چون یکم گرمای پتو بهش اثر کرده بود رفتم پایین و یه صبحونه کوچیک خوردم و گوشیم برداشتم و زنگ زدم به تهیونگ
ته:الو،ات سلام خوبی
ات:سلام تهیونگ خوبی ، منم خوبم ،تهیونگ یه سوال داشتم
ته:بپرس
ات:جیمین پیش توعه؟
ته:ن نن نه نه چطور؟چیزی شده
ات:نه فقط از دیشب خونه نبود نمیدونم کجاست گفتم شاید پیش تو باشه
ته:نه نیست
ات:اوک بای
ته:بای
هرچی فک کردم جایی به ذهنم نمیرسید که جیمین اونجا باشه بعد یه ربع زنگ زدم به نامجون
نامجون:الو سلام ات خوبی ،چه عجب یادی از ما کردی،جیمین خوبه چه خبر
ات:سلام نامجون خوبی ما خوبیم فقط یه سوال ازت داشتم
نامجون:حتما بپرس
ات:جیمین پیش توعه؟
نامجون:نه چطور؟
ات:هیچی دیشب نیومد خونه نگرانشم پیش ته هم نیست
نامجون:نگران نباش بهش زنگ میزنم ببینم کجاست
ات:اخه گوشیش خاموشه ، هرچی بهش زنگ زدم
نامجون:حالا ببینم چیکار میکنم
ات:مرسی بای
نامجون:بای
خیالم یکم راحت شد چون نامجون وقتی یه چیزی رو میگه دنبالش میره و بلند شدم خونه یکم نامرتب بود شروع کردم تمیز کردن خونه و خودمو سرگرم کردم
پایان پارت21
۵.۲k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.