ادامه پارت۶ سناریو ت و باجی:)
فقط باجی!
بله؟
من نمیخوام درباره این موضوع چیزی به ا/م بگم. میدونم خیلی ناراحت میشه! نمیخوام ناراحتش کنم!
خیالت راحت ... من که نمیشناسم ولی هیچی نمیگم به کسی(چشمک میزنه*)
واقعا ممنونم ازت:)
کاری نمیکنم:)
رفتید سمت خونه باجی*
(بچه هااااا خررررررر🤣🤣🤣🤣خر دیدممممم.. این از دوستای قدیمیمونه! ببینید چه دوستامون رو اینجا میبینم سلام میرسونن )
وسایلت رو گذاشتی داخل اتاق باجی*
قرار شده بود تا وقتی یه تخت برات بگیرن تو روی تخت باجی و باجی پیش مادرش با اینکه خیلی اسرار میتونی روی زمین بخوابی ولی مادر باجی و خودش نزاشتن*
انقدر خسته بودی خوابت برد*
(از دیشب تا صبح بیدار بودید و داشتید باهم فیلم میدید که ناراحت نباشید)
اوک:) اینم پارت۶ پارت ۷ام میدم ولی الان واقعا سرم درد میگیره ،یاد توی گوشی باشم وسط جاده یکم دیگه باز مینویسم:)
بله؟
من نمیخوام درباره این موضوع چیزی به ا/م بگم. میدونم خیلی ناراحت میشه! نمیخوام ناراحتش کنم!
خیالت راحت ... من که نمیشناسم ولی هیچی نمیگم به کسی(چشمک میزنه*)
واقعا ممنونم ازت:)
کاری نمیکنم:)
رفتید سمت خونه باجی*
(بچه هااااا خررررررر🤣🤣🤣🤣خر دیدممممم.. این از دوستای قدیمیمونه! ببینید چه دوستامون رو اینجا میبینم سلام میرسونن )
وسایلت رو گذاشتی داخل اتاق باجی*
قرار شده بود تا وقتی یه تخت برات بگیرن تو روی تخت باجی و باجی پیش مادرش با اینکه خیلی اسرار میتونی روی زمین بخوابی ولی مادر باجی و خودش نزاشتن*
انقدر خسته بودی خوابت برد*
(از دیشب تا صبح بیدار بودید و داشتید باهم فیلم میدید که ناراحت نباشید)
اوک:) اینم پارت۶ پارت ۷ام میدم ولی الان واقعا سرم درد میگیره ،یاد توی گوشی باشم وسط جاده یکم دیگه باز مینویسم:)
۸.۹k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.