دمتریوس دزموند ۸
فردا صبح*
از زبان دامیان *
هممون به غیر از دمتریوس بیدار شدیم دست صورتمون رو شستیم دامیان رفت تقویم رو دید یادش اومد امروز تولد دمتریوس هست
دامیان:بچه ها یه لحظه بیاین
انیا و بکی:بگو
دامیان:امروز تولده دمتریوس میاین تولدشو جشن بگیریم؟
انیا:آره چرا که نه
بکی با ذوق:ارهههه
دامیان:خب بیاین تقسیم وظایف کنیم
بکی تو کیک رو سفارش بده منو انیا و میریم که وسایل رو تزئین کنیم
چند ساعت بعد*
همه چی رو آماده کردیم دمتریوس رو بیدار کردیم
از زبان دمتریوس*
یکی منو بیدار کرد تا بیدار شدم برف شادی همه جارو گرفت
دمتریوس:ببینم تولد کسیه؟
انیا و بکی و دامیان:•_•
دمتریوس:چیه؟
دامیان:تولدتهههههههه
دمتریوس:عا واقعا؟ خیلی ممنوننن ازتون بچه هااا
بکی کیک رو میاره جلو
بکی:یه آرزو کن بعد شعمارو فوت کن
دمتریوس:باش
و بعد دمتریوس آرزو میکنه و شعم هارو فوت میکنه
همه:تولدت مبارککککککککککککک
دمتریوس:ازتون واقعا ممنونم بچها
دمتریوس همشونو بغل میکنه و همچنان بکی از خجالت آب میشه
بعدش کیکو دمتریوس میبره میخورن
چند ساعت بعد*
دمتریوس:بچه ها میاین بریم خونه ی من؟
بچه ها:مگه تو خونه داری؟
دمتریوس:آره
همه:چرا که نههه
بعدش همشون میرن سمت خونه دمتریوس
دمتریوس:رسیدیمممم
انیا:واوووو چه بزرگه
دامیان:برگامممممم
بکی:مثله قصر میمونههههه
دمتریوس:بیاین داخل
و همه رفتن داخل وقتی داخل دیدن برگاشون ریخت
از زبان دامیان *
هممون به غیر از دمتریوس بیدار شدیم دست صورتمون رو شستیم دامیان رفت تقویم رو دید یادش اومد امروز تولد دمتریوس هست
دامیان:بچه ها یه لحظه بیاین
انیا و بکی:بگو
دامیان:امروز تولده دمتریوس میاین تولدشو جشن بگیریم؟
انیا:آره چرا که نه
بکی با ذوق:ارهههه
دامیان:خب بیاین تقسیم وظایف کنیم
بکی تو کیک رو سفارش بده منو انیا و میریم که وسایل رو تزئین کنیم
چند ساعت بعد*
همه چی رو آماده کردیم دمتریوس رو بیدار کردیم
از زبان دمتریوس*
یکی منو بیدار کرد تا بیدار شدم برف شادی همه جارو گرفت
دمتریوس:ببینم تولد کسیه؟
انیا و بکی و دامیان:•_•
دمتریوس:چیه؟
دامیان:تولدتهههههههه
دمتریوس:عا واقعا؟ خیلی ممنوننن ازتون بچه هااا
بکی کیک رو میاره جلو
بکی:یه آرزو کن بعد شعمارو فوت کن
دمتریوس:باش
و بعد دمتریوس آرزو میکنه و شعم هارو فوت میکنه
همه:تولدت مبارککککککککککککک
دمتریوس:ازتون واقعا ممنونم بچها
دمتریوس همشونو بغل میکنه و همچنان بکی از خجالت آب میشه
بعدش کیکو دمتریوس میبره میخورن
چند ساعت بعد*
دمتریوس:بچه ها میاین بریم خونه ی من؟
بچه ها:مگه تو خونه داری؟
دمتریوس:آره
همه:چرا که نههه
بعدش همشون میرن سمت خونه دمتریوس
دمتریوس:رسیدیمممم
انیا:واوووو چه بزرگه
دامیان:برگامممممم
بکی:مثله قصر میمونههههه
دمتریوس:بیاین داخل
و همه رفتن داخل وقتی داخل دیدن برگاشون ریخت
۳.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.