part33
ا/ت: نه جونگکوک بریم منو نگران نکن
کوک: میترسی؟
ا/ت: اره زیاد بودن دوستاشم بودو
کوک: نترس
دستشو گرفتم سریع فرار کردیم و رفتیم تو ماشین نشستیم
کوک: ا/ت
ا/ت: نمیخواستم کاری کنی خب صبر کن من یه تاکسی بگیرم برگردم
کوک: نه بیا خودم میرسونمت
ا/ت: نه راهت دور میشه
کوک: مهم نیست بریم
ا/ت: بریم
چند دقیقه بعد
کوک: خوش گذشت؟
ا/ت: اره ولی خیلی اتفاق افتاد
کوک: فردا میخوای هانا رو ببینی
ا/ت: اره میبینم
کوک: میخوای بری خونه؟
ا/ت: اره
کوک: باشه
ا/ت: مشکلی نیست من بخوابم؟
کوک: خسته ای؟
ا/ت: اره
کوک: خب بخواب
نیم ساعت بعد
کوک: ا/ت(اروم)
ا/ت: بله
کوک: رسیدیم
ا/ت: ممنون خیلی خوش گذشت
کوک: صبر کن قرار بعدیمون کی باشه؟
ا/ت: نمیدونم سه روز دیگه خوبه؟
کوک: باشه یادت نره عکس بفرستی
ا/ت: الان میفرستم مراقب خودت باش خدافظ
کوک: خدافظ
با خوشحالی رفتم داخل
ا/ت: جینسو
جینسو: زنده ای؟
ا/ت: اره
مینسو: کجا بودی؟
ا/ت: بیرون
مینسو: منم نگفتم اتاق خواب بودی
ا/ت: با هانا بیرون بودم
رفتم تو اتاقم لباسمو پوشیدم
وایی چقدر خوشگله لباس پوشیدم رفتم روبروی اینه یه عکس از خودم گرفتم و فرستادم براش
ا/ت: بهم میاد:)
کوک: اهمم خیلی بهت میاد میای دوباره بیرون ببینمت
ا/ت: کجایی؟
کوک: درو باز کنی منو میبینی
ا/ت: نرفتی؟
کوک:نه
ا/ت: صبر کن الان میام
سریع رفتم بیرون
ا/ت: چرا نرفتی؟
کوک: نمیدونم
ا/ت: خوشگله
کوک: خیلی
مینسو: ا/ت کیه؟
ا/ت: مینسو اومد
رفتم لبشو بوسیدم
ا/ت: خدافظ
سریع رفتم داخل
مینسو: کی بود؟
ا/ت: دوستم
مینسو: هانا؟
ا/ت: نه
مینسو: خب بیا داخل سرده سرما نخوری
ا/ت: لباسم خوشگله
مینسو: نه
ا/ت: راستشو بگو
مینسو: راستشو گفتم
ا/ت: ناراحتم کردی
مینسو: ببینمت شوخی کردم خیلیم خوشگل شدی
ا/ت: واقعا؟
مینسو: نه
ا/ت: خودت میدونی چی میگی؟
مینسو: برو لباستو عوض کن که الان کثیفش میکنی
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
کوک: میترسی؟
ا/ت: اره زیاد بودن دوستاشم بودو
کوک: نترس
دستشو گرفتم سریع فرار کردیم و رفتیم تو ماشین نشستیم
کوک: ا/ت
ا/ت: نمیخواستم کاری کنی خب صبر کن من یه تاکسی بگیرم برگردم
کوک: نه بیا خودم میرسونمت
ا/ت: نه راهت دور میشه
کوک: مهم نیست بریم
ا/ت: بریم
چند دقیقه بعد
کوک: خوش گذشت؟
ا/ت: اره ولی خیلی اتفاق افتاد
کوک: فردا میخوای هانا رو ببینی
ا/ت: اره میبینم
کوک: میخوای بری خونه؟
ا/ت: اره
کوک: باشه
ا/ت: مشکلی نیست من بخوابم؟
کوک: خسته ای؟
ا/ت: اره
کوک: خب بخواب
نیم ساعت بعد
کوک: ا/ت(اروم)
ا/ت: بله
کوک: رسیدیم
ا/ت: ممنون خیلی خوش گذشت
کوک: صبر کن قرار بعدیمون کی باشه؟
ا/ت: نمیدونم سه روز دیگه خوبه؟
کوک: باشه یادت نره عکس بفرستی
ا/ت: الان میفرستم مراقب خودت باش خدافظ
کوک: خدافظ
با خوشحالی رفتم داخل
ا/ت: جینسو
جینسو: زنده ای؟
ا/ت: اره
مینسو: کجا بودی؟
ا/ت: بیرون
مینسو: منم نگفتم اتاق خواب بودی
ا/ت: با هانا بیرون بودم
رفتم تو اتاقم لباسمو پوشیدم
وایی چقدر خوشگله لباس پوشیدم رفتم روبروی اینه یه عکس از خودم گرفتم و فرستادم براش
ا/ت: بهم میاد:)
کوک: اهمم خیلی بهت میاد میای دوباره بیرون ببینمت
ا/ت: کجایی؟
کوک: درو باز کنی منو میبینی
ا/ت: نرفتی؟
کوک:نه
ا/ت: صبر کن الان میام
سریع رفتم بیرون
ا/ت: چرا نرفتی؟
کوک: نمیدونم
ا/ت: خوشگله
کوک: خیلی
مینسو: ا/ت کیه؟
ا/ت: مینسو اومد
رفتم لبشو بوسیدم
ا/ت: خدافظ
سریع رفتم داخل
مینسو: کی بود؟
ا/ت: دوستم
مینسو: هانا؟
ا/ت: نه
مینسو: خب بیا داخل سرده سرما نخوری
ا/ت: لباسم خوشگله
مینسو: نه
ا/ت: راستشو بگو
مینسو: راستشو گفتم
ا/ت: ناراحتم کردی
مینسو: ببینمت شوخی کردم خیلیم خوشگل شدی
ا/ت: واقعا؟
مینسو: نه
ا/ت: خودت میدونی چی میگی؟
مینسو: برو لباستو عوض کن که الان کثیفش میکنی
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
۷۲.۱k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.