زیر سایه جئون
زیر سایه جئون
---
پارت ۳۱ –
JK توی تاریکی اتاقش نشسته بود. انگشتاش روی لیوان مشروب ضرب گرفته بودن و نگاهش خیره به شعلههای شومینه بود.
گزارش تیم امنیتی روی میز بود. خط به خطش رو خونده بود.
اسم من… توی بین دادهها بود.
ـ غیرممکنه… اون نمیتونه این کارو بکنه…
اما ته دلش… یه چیزی قلقلکش میداد.
اون حس لعنتیای که هیچوقت اشتباه نمیکرد.
در باز شد. من بودم. با همون لبخند همیشهگی.
ـ دلم برات تنگ شده بود، امشب زود برگشتی؟
نگاهش سنگین بود.
ـ تو کجا بودی؟
ـ باغ… داشتم قدم میزدم.
لبخند زدم، ولی دستهام یخ کرده بود.
اون شب، نگاهمون برای چند لحظه قفل شد.
یه چیزی توی نگاهش بود… نه خشم، نه شک.
یه جور سکوت کشنده.
ـ مراقب باش… توی این بازی هر کی زیادی بالا میره، سختتر سقوط میکنه.
دلم لرزید.
ـ منظورت چیه؟
لبخندش درد داشت.
ـ هیچی عزیزم، فقط یه جملهست… فراموشش کن.
اون شب، توی اتاق خواب، کنارم دراز کشید ولی حتی یه بار هم لمسم نکرد.
همهچیز سرد بود.
مثل طوفانی که قبل از شروع فقط یه سکوت عمیق داره.
اون شب… برای اولین بار، حس کردم دارم از دستش میدم.
و نمیدونستم این فقط شروعشه.
---
---
پارت ۳۱ –
JK توی تاریکی اتاقش نشسته بود. انگشتاش روی لیوان مشروب ضرب گرفته بودن و نگاهش خیره به شعلههای شومینه بود.
گزارش تیم امنیتی روی میز بود. خط به خطش رو خونده بود.
اسم من… توی بین دادهها بود.
ـ غیرممکنه… اون نمیتونه این کارو بکنه…
اما ته دلش… یه چیزی قلقلکش میداد.
اون حس لعنتیای که هیچوقت اشتباه نمیکرد.
در باز شد. من بودم. با همون لبخند همیشهگی.
ـ دلم برات تنگ شده بود، امشب زود برگشتی؟
نگاهش سنگین بود.
ـ تو کجا بودی؟
ـ باغ… داشتم قدم میزدم.
لبخند زدم، ولی دستهام یخ کرده بود.
اون شب، نگاهمون برای چند لحظه قفل شد.
یه چیزی توی نگاهش بود… نه خشم، نه شک.
یه جور سکوت کشنده.
ـ مراقب باش… توی این بازی هر کی زیادی بالا میره، سختتر سقوط میکنه.
دلم لرزید.
ـ منظورت چیه؟
لبخندش درد داشت.
ـ هیچی عزیزم، فقط یه جملهست… فراموشش کن.
اون شب، توی اتاق خواب، کنارم دراز کشید ولی حتی یه بار هم لمسم نکرد.
همهچیز سرد بود.
مثل طوفانی که قبل از شروع فقط یه سکوت عمیق داره.
اون شب… برای اولین بار، حس کردم دارم از دستش میدم.
و نمیدونستم این فقط شروعشه.
---
۲.۲k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.