the mafia
ویو ارن
همین که رفتم جلو پام توی یه چیز لزج یکم فرو رفت اهمیت ندادم و یکم رفتم جلو تر که..
کوک: بیب چیکار میکنی؟
از ترس افتادم زمین و دستم تو همون ماده فرو رفت قرمز لزج خود خون بود اروم رفتم عقب که به پای یکی خوردم
ته: جایی میری؟
کوک: اونو ببرش من با اذین کار دارم
ارن: نه کاراون نبود من گفتم ب...
ته: یا خفه میشی یا خفت کنم
منو براید بغل کرد و برد توی اتاق مثل سگ ترسیده بودم دیدم داره در رو قفل میکنی محکم هولش دادم گفتم
ارن: چرا قفل میکنی مگه میخوای چیکار کنی
اروم هوام داد وقتی کارش تمام شد کیلید رو گذاشت جیبش اومد نزدیکم با هر قدم اون من میرفتم عقب تر تا که رسیدم به دیوار نفسای گرمش به صورتم میخورد اروم گوشه لبم رو بوسید
ته: من گشنمه، بهم غذا میدی؟
ارن: م.. من... اشپزی بلد نیستم
ته: بهترین غذای دنیا رو توی بدنت داری بیبی
اروم اروم دستش دور کمرم حلقه کرد و منو کامل به خودش چسبوند فقط اگر یک سلنت دیگه میرفتیم جلو تر لب رو گرفته بودیم
ته: اجازه بده غذا بخورم، تو که نمیخوای ددیت بمیره، میخوای؟(وحشت ناک)
ارن: ن... نه... و... ولی چیکار... به... بدن من... داری؟
ته: من جون میخوام
ارن: ت.. تو نمیتونی... تو انسانی
ته: اشتباهه من انسان نیستم
یه دعفه چشماش به زنگ قرمز در اومد از قبل هم ترسناک تر شده بود دندون های نیشش خیلی دراز میشدن نکه قبلا دراز نبودن نه از دهنش زده بود بیرون مثل سگ ترسیده بودم دیدم در داره باز میشه کوک هم با همین وضع تهیونگ اومد تو
کوک: بلاخره فهمیدی؟
ارن: ا... اذین... چی شد
کوک: خیلی خوش مزه بود
ارن: چی.... شما چیکار کردینـــ... کی هستین؟
ته: خوناشام
یه دعفه تک تک تیکه های پازل به هم گره خورد و... درست میگه
ارن: با... من... چی... چیکار... دارین؟
کوک:تو غذای ما بودی، ولی متاسفانه تو همین یه روز عاشقت شدیم پس قاره مراعات حالت کنیم
ارن: میشه ولم کنین؟
اگر اون دندون های درازتون بره تو گردنم... از اون سمتش میزنه بیرون
(بعض)
ته: اااا، کوچولو، کی گفته ما گردنت رو میخوایم، لخت شو، وگرنه لختت میکنیم
ارن: چ... چی... ش.. شما نمیتونی اون کار رو بکنین نمیشه
کوک: ما اون کار رو نمیگیم اگر میخوای لباس زیر داشته باش ولی با خودته، حالا در بیار
با بغض لباسام رو در اوردم یه لباس کشاد داشتم و اون رو در نیاوردم
ته: همش
اونم در اوردم که کوک اومد سمتم..
همین که رفتم جلو پام توی یه چیز لزج یکم فرو رفت اهمیت ندادم و یکم رفتم جلو تر که..
کوک: بیب چیکار میکنی؟
از ترس افتادم زمین و دستم تو همون ماده فرو رفت قرمز لزج خود خون بود اروم رفتم عقب که به پای یکی خوردم
ته: جایی میری؟
کوک: اونو ببرش من با اذین کار دارم
ارن: نه کاراون نبود من گفتم ب...
ته: یا خفه میشی یا خفت کنم
منو براید بغل کرد و برد توی اتاق مثل سگ ترسیده بودم دیدم داره در رو قفل میکنی محکم هولش دادم گفتم
ارن: چرا قفل میکنی مگه میخوای چیکار کنی
اروم هوام داد وقتی کارش تمام شد کیلید رو گذاشت جیبش اومد نزدیکم با هر قدم اون من میرفتم عقب تر تا که رسیدم به دیوار نفسای گرمش به صورتم میخورد اروم گوشه لبم رو بوسید
ته: من گشنمه، بهم غذا میدی؟
ارن: م.. من... اشپزی بلد نیستم
ته: بهترین غذای دنیا رو توی بدنت داری بیبی
اروم اروم دستش دور کمرم حلقه کرد و منو کامل به خودش چسبوند فقط اگر یک سلنت دیگه میرفتیم جلو تر لب رو گرفته بودیم
ته: اجازه بده غذا بخورم، تو که نمیخوای ددیت بمیره، میخوای؟(وحشت ناک)
ارن: ن... نه... و... ولی چیکار... به... بدن من... داری؟
ته: من جون میخوام
ارن: ت.. تو نمیتونی... تو انسانی
ته: اشتباهه من انسان نیستم
یه دعفه چشماش به زنگ قرمز در اومد از قبل هم ترسناک تر شده بود دندون های نیشش خیلی دراز میشدن نکه قبلا دراز نبودن نه از دهنش زده بود بیرون مثل سگ ترسیده بودم دیدم در داره باز میشه کوک هم با همین وضع تهیونگ اومد تو
کوک: بلاخره فهمیدی؟
ارن: ا... اذین... چی شد
کوک: خیلی خوش مزه بود
ارن: چی.... شما چیکار کردینـــ... کی هستین؟
ته: خوناشام
یه دعفه تک تک تیکه های پازل به هم گره خورد و... درست میگه
ارن: با... من... چی... چیکار... دارین؟
کوک:تو غذای ما بودی، ولی متاسفانه تو همین یه روز عاشقت شدیم پس قاره مراعات حالت کنیم
ارن: میشه ولم کنین؟
اگر اون دندون های درازتون بره تو گردنم... از اون سمتش میزنه بیرون
(بعض)
ته: اااا، کوچولو، کی گفته ما گردنت رو میخوایم، لخت شو، وگرنه لختت میکنیم
ارن: چ... چی... ش.. شما نمیتونی اون کار رو بکنین نمیشه
کوک: ما اون کار رو نمیگیم اگر میخوای لباس زیر داشته باش ولی با خودته، حالا در بیار
با بغض لباسام رو در اوردم یه لباس کشاد داشتم و اون رو در نیاوردم
ته: همش
اونم در اوردم که کوک اومد سمتم..
۱۷۴
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.