رویایی که تبویل به واقعیت شد پارت ۶۶
من:یخ زدم😲 کوک:بیا گرم شد من:خیله خوب دستمو گرفت بردم تو حموم روبه رو هم وایسادیم قشنگ خیس شدیم بعد جونگ کوک بهم نگاه میکرد من:چیه کوک:هیچی دارم نگات میکنم بده عشقمو نگاه کنم من:نه☺ موهام ریخته بود جلوی صورتم که جونگ کوک دستشو برد موهام زد کنار بعد جونگ کوک دستاشو دورم حلقه کرد و منم دستمو دور گردنش حلقه کردم بعد پیشونیشو چسبوند به پیشونیم و با همون حالت دماغشو میزد به نوک دماغم لباش به لبام نزدیک بود قشنگ به اندازه دو لابه پارچه بعد لباشو میزد به لبام یه مک میزد و دوباره جدا میشد کوک:گائول من:جونم کوک:بدجوری روانیتم من:فدات شم کوک:همه کسمی مگر اینکه بمیرم بزارم کسی ازم بگیرت من:تا وقتی تو هستی هیچ کس نمی تونه باهام کاری کنه کوک:گوه میخوره کسی باهات کاری کنه مگه من مردم😠 من:غیرتی کی بودی تو😋 کوک:معلوم گائولم من:عاشق غیرتی شدنتم😍😂اما یه موقع هایی بدجور غیرتی میشه نمونه وارز حتی نمیزاری اعضا بغلم کنن 😂 کوک:انگار خیلی دوست داری بغلشون کنی من:خوب آرزوم بوده کوک:بعد من چی من:خوب آرزوی من همین بوده که کنارت باشم☺ بعد سرمو گذاشتم رو شونه هاش من:جونگ کوک قصد شستن سر و نداری☺😂 کوک:ایخ انقدر رفتم تو حست یادم رفت اصلا برا چی اومدیم حموم😂🤣 بعد خندید کوک:اول تو سر منو بشور من:باشه شامپو رو برداشتم زدم به موهاش و موهاشو میشستم قدش بلند بود قد منم بلند بود ولی دستم به کلش نمیرسید یه نگاه به پاش کردم دیدم رو نوک پاهاش وایساده کوک:چیه یدونه زدم تو بازوش کوک:چته😂🤣🤣🤣 من:چرا قدت و بلند میکنی بعد حرص میدی کوک:خیله خوب😂🤣🤣 غلط کردم من:😒 بعد سرشو شستم حالا نوبت من بود کوک:خوب نوبت توئه من:باشه حالا اون شامپورو زد یهو شامپو رفت تو چشمام من:آیییییییی کوک:چی شد من:چشم سوخت😭😭😭 کوک:سرتو بگیر زیر شیر آب صورتت حالا چشماتو باز کن بعد چشمامو باز کردم کوک:اوففف چشما خوشگلت چه قرمز شد😟 من:سوخت دیگه کوک:بیا بوسش کنم خوب شه بعد گرفت چشمامو بوسید کوک:دختر مژهات خیلی بلند😍 همین مژهات اون چشمای عسلیتم خوشگل کرده من:☺مرسی عزیز دلم😍 کوک:خواهش میکنم بعد موهامو شست بعد رفتیم بیرون و من موندم تو حموم من:تو برو منم میام کوک:باشه بعد رفت بیرون و من موندم و بقیه کارامو کردم و بعد جونگ کوکو صدا زدم من:جونگ کوکم اینجایی کوک:جونم اینجام من:میشه حوله منو بدی کوک:باشه الان میارم برات بعد حولمو برام آورد داد بهم کوک:عشقم حولت رو آوردم من:وایی مرسی بعد حولمو ازش گرفتم کوک:😊 حولمو ازش گرفتمو پوشیدم و رفتم بیرون کوک:آفیت باشه من:سلامت باشی هر دومون حوله تنمون بود داشتم راه میرفتم پام داشت لیز میخورد که جونگ کوک اومد و منو گرفت و من افتادم تو بغلش
۹.۳k
۱۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.