پسر عموی مغرور من~♡
پسر عموی مغرور من~♡
P36
ا.ت ویو
سرشو آورد نزدیک صورتم که یه پس کله ای زدم با صدای بلند آخ گفت ازم دور شد و با دستش سرشو گرفت
کوک:دختره ی دیوانه چته مگه میخوام بخورمت
ا.ت:کم مونده بود بیشعور ابله منو ببوسی منو خودت دوست دختر نداره
کوک:خب
ا.ت:آره دیگه هرشب با یکی ای
کوک:ا.ت(داد)
ا.ت:چیه راس میگم
وا.ت کوک و هل داد از اتاق رفت بیرون. ورفت داخل اتاقش و درو قفل کرد و روی تختش دراز کشید اما هرکاری میکرد نمیتونست بخوابه همش فکرش درگیر مامورتش بود هرچی نباشه جونگکوک پسر عموش بود و اگه اونو میگرفتن قطعا میکشنش با این فکرا دیگه چشاش گرم خواب شدن
صبح
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی کارای لازمو کردم و رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و بعد که به پوستم رسیدم شلوار سیاه و لباس صورتیم که از یه برند فرستاده بودن رو پوشیدم و موهامو صاف کردم و یه آرایش که مناسب لباسم باشه کردم و تصمیم گرفتم که فیلم تیک تاک بگیرم چون به چند روزی هست وقت نکردم از امروزم که اصلا وقت نمیکنم چون قراره برم شرکت پس یه چندتا کلیپ گرفتم با آهنگای مختلف و بعد از اینکه آپلود شد رفتم پایین که دیدم کوک داره صبحونه میخوره اون دختره نیست
رفتم دور ترین جا به کوک نشستم و شروع کردم به خوردن صبحونه که کوک گفت
کوک:از میون جدا شدم
ا.ت:خب به من چه
کوک:گفتم شاید بخای بدونی
ا.ت:ایشش
و بعد از صبحونه خوردن رفتم بیرون تا برم شرکت که کوک گفت
کوک:کجا
ا.ت:به تو چه
کوک:داری میری شرکت؟
ا.ت:خب اگه میدونی چرا میپرسی اسکول
کوک:بیا من میرسونمت
ا.ت:از کی تا حالا مهربون شدی
و رفتیم سوار ماشین شدیم و وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدم میخواستم درو ببندم که کوک گفت
شرطا
لایک:۷۰
کامنت:۵۰
P36
ا.ت ویو
سرشو آورد نزدیک صورتم که یه پس کله ای زدم با صدای بلند آخ گفت ازم دور شد و با دستش سرشو گرفت
کوک:دختره ی دیوانه چته مگه میخوام بخورمت
ا.ت:کم مونده بود بیشعور ابله منو ببوسی منو خودت دوست دختر نداره
کوک:خب
ا.ت:آره دیگه هرشب با یکی ای
کوک:ا.ت(داد)
ا.ت:چیه راس میگم
وا.ت کوک و هل داد از اتاق رفت بیرون. ورفت داخل اتاقش و درو قفل کرد و روی تختش دراز کشید اما هرکاری میکرد نمیتونست بخوابه همش فکرش درگیر مامورتش بود هرچی نباشه جونگکوک پسر عموش بود و اگه اونو میگرفتن قطعا میکشنش با این فکرا دیگه چشاش گرم خواب شدن
صبح
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی کارای لازمو کردم و رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و بعد که به پوستم رسیدم شلوار سیاه و لباس صورتیم که از یه برند فرستاده بودن رو پوشیدم و موهامو صاف کردم و یه آرایش که مناسب لباسم باشه کردم و تصمیم گرفتم که فیلم تیک تاک بگیرم چون به چند روزی هست وقت نکردم از امروزم که اصلا وقت نمیکنم چون قراره برم شرکت پس یه چندتا کلیپ گرفتم با آهنگای مختلف و بعد از اینکه آپلود شد رفتم پایین که دیدم کوک داره صبحونه میخوره اون دختره نیست
رفتم دور ترین جا به کوک نشستم و شروع کردم به خوردن صبحونه که کوک گفت
کوک:از میون جدا شدم
ا.ت:خب به من چه
کوک:گفتم شاید بخای بدونی
ا.ت:ایشش
و بعد از صبحونه خوردن رفتم بیرون تا برم شرکت که کوک گفت
کوک:کجا
ا.ت:به تو چه
کوک:داری میری شرکت؟
ا.ت:خب اگه میدونی چرا میپرسی اسکول
کوک:بیا من میرسونمت
ا.ت:از کی تا حالا مهربون شدی
و رفتیم سوار ماشین شدیم و وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدم میخواستم درو ببندم که کوک گفت
شرطا
لایک:۷۰
کامنت:۵۰
۲۲.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.