𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲 𝐨𝐟 𝐝𝐞𝐚𝐭𝐡 𝐛𝐲 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐬𝐢𝐝𝐞

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲 𝐨𝐟 𝐝𝐞𝐚𝐭𝐡 𝐛𝐲 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐬𝐢𝐝𝐞
(Part ۵)
÷الو رزی سلام بیداری
~مثلا ساعت ۵ و نیم صبحههههه امروز تعطیل بود میخواستم بخوابمممممم
÷الان خواب تو تنها چیزیه که مهم نیست حدس بزن امروز چی شد
~جونگ کوکو دیدی و بهترین روز زندگیته
÷دیدمش ولی نه تو فن ساین همونطور که گفتم تو راه فن ساین بودم که یه پسره تصادف کرد اونم جونگ کوک بود بعد رفتیم بیمارستان کوک رو بستری کردن منم تو بیمارستان استخدام مردم بعد قرار شد که فردا شبم‌ باهم بریم رستوران شام بخوریم
~وای
÷چی وای
~سویونننننن(گریه مصنوعی)
÷چی شد
~تو واقعا قراره با کوک شام بخوری
÷آره خیلی خوبه نه
~خیلی برات خوشحالم
ولی میخوام به خوابم برسم خدافظ
÷شیطونه میگه بزنم تو دهنتا البته ولش نمیخوام روز خوبمو با تو به هم بریزم بایی

**پرش فردا صبح ساعت ۷**

با برخورد نور خورشید تو صورتم بیدار شدم یکم کش و قوس به خودم دادم و بیدار شدم رفتم دستشویی و یه دوش ۱۵ مینی گرفتم
به نظرم صبح به این قشنگی باید با یه صبحونه ی مفصل شروع شه پس رفتم صبحونه خوردم و لباسمو پوشیدم البته نه پیراهن چون از نظرم دامن یه لباس رسمیه و نباید تو محل کار پوشیده بشه
اما اگرم بخوام بپوشم بهترین دامن ممکنو در نظرم میگیرم
ماشینو روشن کردم و به سمت بیمارستان حرکت کردم


لاوام امیدوارم روز خوبی داشته باشین
و به مناسبت تولد پدر :)))))
چند پارت بیشتر داریم🤍🇰🇷