زمانی که تورا دیدم. part 10
زمانی که تورا دیدم. part 10
راستش منو کوک همدیگه رو دوست داریم و نه کوک میخواد با سلنا ازدواج کنه نه من میخوام با تو ازدواج کنم درکمون کنین لطفا
سلنا:چیییییی کوک ا.ت جدییی میگهههه
کوک:عامم خب اره
سلنا:وایییی اخجونننن اینجوری منم میتونم با جونیونگ ازدواججج کنمممم شما دوتام خیلیییی بهم میاینننن هووو هوو مبارککککککتوننننننن🙈💜
اوجین:سلنا یه لحظه خفه شو چی میگی برا خودت ا.ت؟ما قراره چن روز دیگه ازدواج کنیم
کوک:اوجین داره میگه دلش باهات نیست تمومش کن دیگه
اوجین:😭اخه مگه من دل ندارمممم چرااا من باید همیشه بازنده باشممم مگه من چیکار کردم که باید اینجوری قلبم بشکننههه😭
ا.ت:اوجین عزیزم تو مثل داداشمی و من واقعا خیلی دوست دارم ولی ما بدرد هم نمیخوریم😔
اوجین:خوشبخت شین سلنا من میرم خونه تو میای
سلنا:اره امروز با جونیونگ قرار دارم بچا ما بریم دیگه خدافظ
کوک و ا.ت:خدافظ مواظب خودتون باشین
ویو سلنا
رسیدیم خونه و من رفتم اتاقم خودمو اماده قرار کنم دیدم جونیونگ بهم زنگ زده
مکالمه جونیونگ و سلنا
سلنا:الو سلام عزیزم خوبی
جونیونگ:سلام عشقم تو خوبی
سلنا:مرسی خوبم کجایی
جونیونگ:دم در خونتونم عزیزم اگه امادهای بیا پایین
سلنا:اوم امادم اومدم بای
جونیونگ:بای
پایان مکالمه
رفتم که به اوجین بگم من میرم بیرون که یهو...
راستش منو کوک همدیگه رو دوست داریم و نه کوک میخواد با سلنا ازدواج کنه نه من میخوام با تو ازدواج کنم درکمون کنین لطفا
سلنا:چیییییی کوک ا.ت جدییی میگهههه
کوک:عامم خب اره
سلنا:وایییی اخجونننن اینجوری منم میتونم با جونیونگ ازدواججج کنمممم شما دوتام خیلیییی بهم میاینننن هووو هوو مبارککککککتوننننننن🙈💜
اوجین:سلنا یه لحظه خفه شو چی میگی برا خودت ا.ت؟ما قراره چن روز دیگه ازدواج کنیم
کوک:اوجین داره میگه دلش باهات نیست تمومش کن دیگه
اوجین:😭اخه مگه من دل ندارمممم چرااا من باید همیشه بازنده باشممم مگه من چیکار کردم که باید اینجوری قلبم بشکننههه😭
ا.ت:اوجین عزیزم تو مثل داداشمی و من واقعا خیلی دوست دارم ولی ما بدرد هم نمیخوریم😔
اوجین:خوشبخت شین سلنا من میرم خونه تو میای
سلنا:اره امروز با جونیونگ قرار دارم بچا ما بریم دیگه خدافظ
کوک و ا.ت:خدافظ مواظب خودتون باشین
ویو سلنا
رسیدیم خونه و من رفتم اتاقم خودمو اماده قرار کنم دیدم جونیونگ بهم زنگ زده
مکالمه جونیونگ و سلنا
سلنا:الو سلام عزیزم خوبی
جونیونگ:سلام عشقم تو خوبی
سلنا:مرسی خوبم کجایی
جونیونگ:دم در خونتونم عزیزم اگه امادهای بیا پایین
سلنا:اوم امادم اومدم بای
جونیونگ:بای
پایان مکالمه
رفتم که به اوجین بگم من میرم بیرون که یهو...
۱.۶k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.