عشق دردسر ساز``
₱₳Ɽ₮34
ویو تهیونگ...
دیگه زیادی صبر کرده بودم... خوابم نمیبره... هی اینور اونر میکنم... ساعت۲...! چرا من همچین غلطی کردم؟... نتونستم صبر کنم... بلند شدم از تختمو از اتاقم زدم بیرون و اروم رفتم سمت اتاق ا/ت... بدون اینکه در بزنم. رفتم تو.. متوجه شد اومدم ولی واکنشی نشون نداد اونم مثل من نخوابیده بود...حتی پلکم نمیزد...رفتم نشستم رو تخت...و بعد خوابیدمو از پشت ا/ترو بغل کردم... و دستمو دور کمرش حلقه کردم.. که یهو متوجه شدم اشکاش سرازیر شدو با صدای لرزان گفت...
ا/ت: چرا اینکارو کردی؟(صدای لرزیده و گریه)
تهیونگ:معذرت میخوام(ناراحت)
تهیونگ: لطفا... منو ببخش..لطفا(ناراحت)
که یهو ا/ت برگشت و با چشمای پر از اشک نگام کرد...تو چشماش یچیز خاص داشت... صورتامون بهم نزدیک شد...
ا/ت: تهیونگ... خیلی دوست دارم!(صدای لرزیده وگریه)
تهیونگ: منم... منو بخشیدی؟(ناراحت)
ا/ت: من بدون تو نمیتونم زندگی کنم... تهیونگ یروز نبودنتو نمیتونم تحمل کنم.. من.. من... عاشقتم(لرزیده و گریه شدید)
فهمیدم منو بخشیده...خیلی شدید گریه میکرد... منم بغض کردم...ولی نباید گریش ادامه پیدا میکرد... زود لبامو گذاشتم رو لباش... و اروم مک میزدم.. لباش بهم حس خاصی مثل.. مثل ارامش میداد... دوست داشتم کل امشبو باهاش بگذرونم... لبامو از لباش جدا کردمو بهش گفتم..
تهیونگ: میخوای... امشبو باهم بگذرونیم...
دیگه اشکاش تموم شده بود.. فقط صورتش از اشک خیس بود..با سر تایید کرد
ا/ت: اوهوم...
بلافاصله بعد از حرفش پیراهنمو دراوردم..و رفتم روشو دوتا پاهامو بینش گذاشتم.. و سرمو بردم تو گردنش و فقط رو گردنش کیس مارک میزاشتم... گردنشم خوشمزه بود لامصب... معلوم بود درد داشت... ولی خو میخوامش... چشاشو از درد فشار میداد..
ا/ت: عاححح...
تهیونگ:.....(درحال خوردن😂)
ا/ت: عاح.. حح
ویو ا/ت
خیلی درد داشت و فقط عاح میکشیدم... که یهو یه گاز محکم گرفت.. فک کنم خون اومد... بعد از گردنم اومد سمت صورتم...و اومد لبامو بوسید... خیلی تند مک میزد.. اگه همکاری نمیکردم ساییده میشدم.. همکاری کردم.. حس خوبی بهم میداد..دستمو دور گردنش حلقه کردمو داشتیم ادامه میدادیم...که یهو رفت سمت ترقوه هام که همش میمکیدشون... درد داشت... زیادیم درد داشت.. ولی میدونید از چیه تهیونگ خوشم میاد؟... مثل بقیه مرد ها هرزه نیست و حد کارش تا اینجاست... زیادی به این کارمون ادامه دادیم... گردنم سوزش داشت... لبام کبود بود... از بس تهیونگ گازشون گرفته بود... بعد تعیونگ دومد از پشت بغلم کردو دستشو دور کمرم حلقه کرد..
که یهو تهیونگ گفت
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله(صدای با درد)
تهیونگ: میدونستی.. چقد خوشمزه ایی...؟
ا/ت: نه...
بعد محکم تر بغلم کردو گفت...
تهیونگ: خوب دیگه از این به بعد بدون...
کامنت: ۲۵٠
ویو تهیونگ...
دیگه زیادی صبر کرده بودم... خوابم نمیبره... هی اینور اونر میکنم... ساعت۲...! چرا من همچین غلطی کردم؟... نتونستم صبر کنم... بلند شدم از تختمو از اتاقم زدم بیرون و اروم رفتم سمت اتاق ا/ت... بدون اینکه در بزنم. رفتم تو.. متوجه شد اومدم ولی واکنشی نشون نداد اونم مثل من نخوابیده بود...حتی پلکم نمیزد...رفتم نشستم رو تخت...و بعد خوابیدمو از پشت ا/ترو بغل کردم... و دستمو دور کمرش حلقه کردم.. که یهو متوجه شدم اشکاش سرازیر شدو با صدای لرزان گفت...
ا/ت: چرا اینکارو کردی؟(صدای لرزیده و گریه)
تهیونگ:معذرت میخوام(ناراحت)
تهیونگ: لطفا... منو ببخش..لطفا(ناراحت)
که یهو ا/ت برگشت و با چشمای پر از اشک نگام کرد...تو چشماش یچیز خاص داشت... صورتامون بهم نزدیک شد...
ا/ت: تهیونگ... خیلی دوست دارم!(صدای لرزیده وگریه)
تهیونگ: منم... منو بخشیدی؟(ناراحت)
ا/ت: من بدون تو نمیتونم زندگی کنم... تهیونگ یروز نبودنتو نمیتونم تحمل کنم.. من.. من... عاشقتم(لرزیده و گریه شدید)
فهمیدم منو بخشیده...خیلی شدید گریه میکرد... منم بغض کردم...ولی نباید گریش ادامه پیدا میکرد... زود لبامو گذاشتم رو لباش... و اروم مک میزدم.. لباش بهم حس خاصی مثل.. مثل ارامش میداد... دوست داشتم کل امشبو باهاش بگذرونم... لبامو از لباش جدا کردمو بهش گفتم..
تهیونگ: میخوای... امشبو باهم بگذرونیم...
دیگه اشکاش تموم شده بود.. فقط صورتش از اشک خیس بود..با سر تایید کرد
ا/ت: اوهوم...
بلافاصله بعد از حرفش پیراهنمو دراوردم..و رفتم روشو دوتا پاهامو بینش گذاشتم.. و سرمو بردم تو گردنش و فقط رو گردنش کیس مارک میزاشتم... گردنشم خوشمزه بود لامصب... معلوم بود درد داشت... ولی خو میخوامش... چشاشو از درد فشار میداد..
ا/ت: عاححح...
تهیونگ:.....(درحال خوردن😂)
ا/ت: عاح.. حح
ویو ا/ت
خیلی درد داشت و فقط عاح میکشیدم... که یهو یه گاز محکم گرفت.. فک کنم خون اومد... بعد از گردنم اومد سمت صورتم...و اومد لبامو بوسید... خیلی تند مک میزد.. اگه همکاری نمیکردم ساییده میشدم.. همکاری کردم.. حس خوبی بهم میداد..دستمو دور گردنش حلقه کردمو داشتیم ادامه میدادیم...که یهو رفت سمت ترقوه هام که همش میمکیدشون... درد داشت... زیادیم درد داشت.. ولی میدونید از چیه تهیونگ خوشم میاد؟... مثل بقیه مرد ها هرزه نیست و حد کارش تا اینجاست... زیادی به این کارمون ادامه دادیم... گردنم سوزش داشت... لبام کبود بود... از بس تهیونگ گازشون گرفته بود... بعد تعیونگ دومد از پشت بغلم کردو دستشو دور کمرم حلقه کرد..
که یهو تهیونگ گفت
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله(صدای با درد)
تهیونگ: میدونستی.. چقد خوشمزه ایی...؟
ا/ت: نه...
بعد محکم تر بغلم کردو گفت...
تهیونگ: خوب دیگه از این به بعد بدون...
کامنت: ۲۵٠
۲۴.۵k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.