پارت دوم
پارت دوم
سوهو آخر شب از اتاقش بیرون آمد
گفت :« سولی همین الان از خونه ی من برو بیرون همین الان
من گفتم:« باشه میرم ولی بدبخت خودت منو اوردی
راستی یه چیزی یادم رفت بگم ☺️
سوهو من اون سال بخاطر بیماری بابام به چوسان نرفتم بلکه بخاطر زندگیم کانگ سو⁴نگ
رفتم
فکر کن عشقم رفته باشه یه شهر دیگه بعد
من نرم؟😏
با هزار بدبختی خودمو به عشقم رسوندم
فکر کردی اون قولی که بهت دادم واقعی بود؟😏
نه نه اشتباه نکن عزیزم
من اون موقع با سونگ کانگ قرار گذاشتیم که تو رو به خاک سیاه بشونیم
ولی فهمیدم تو عاشقمی
ماهم قرار گذاشتیم به این کار ادامه بدیم
ولی عزیزم ناراحت نشو
تنهایی شبی خونه نمیمونم
سونگ کانگ هست
فقط یه لحظه صبر کن
سونگ کانگ صدای سوهو رو شنیدی بهم چی گفت
عشقم حرفی داری بهش بگی ؟
سونگ کانگ گفت :« کیش شدی سوهو عزیزم
داداشای همیشه گی😂😂 یادته قولمون؟
عوضی تو میخواستی از من عشقمو بگیری
یادت میاد قسم خوردیم به هم خیانت نکنیم
ولی تو این کار رو کردی
منم تلافی کردم
سربازی رو یادته اون شب تو پارک
منو و سولی رو دیدی؟
عزیزم همیشه حقیقت تلخه
شطرنجو باختی
کیش
بای برای همیشه
سوهو گفت « تموم شد
عزیزم تو کیش شدی
من انتقام گرفتم
یادته چقدر بابای حیونت منو اذیت میکرد
یادته
نه عزیزم الان بابات کو ش
سونگ کانگ گفت « بابام مرد الان تو چی میخوای بگی ها؟ »
سوهو گفت:« من رئیس بزرگ ترین گروه گنگسترام
من بابات رو به دار فانی بردم 😂
عزیزم همیشه بهار نیست زمستونم میرسه
راستی سولی 😂 میخواستی منو به زمین بزنی؟
سولی راستی یادته چه قولی بهم دادیم؟
قول دادیم همیشه کنار هم باشیم
کنار هم اره
ما کنار هم بودیم
همیشه
ولی یکی خیانت کرد اون تو نبودی
من بودم
ایو یادته ؟
خواهرت؟
اونو که یادته؟
اون به من همه چی رو میگفت
منم وایسادم تا نوبتم بشه
من از خواهرت و خودت متنفرم
فقط میخواستم از همه انتقام بگیرم
چون من من بخاطر پدرای شما دوتا
خیلی عذاب کشیدم
دوستان بیان داخل
یهو دیدم سونگ کانگ رو گروگان گرفتن
و سوهو گفت :« بکشیدشون
#رمان
سوهو آخر شب از اتاقش بیرون آمد
گفت :« سولی همین الان از خونه ی من برو بیرون همین الان
من گفتم:« باشه میرم ولی بدبخت خودت منو اوردی
راستی یه چیزی یادم رفت بگم ☺️
سوهو من اون سال بخاطر بیماری بابام به چوسان نرفتم بلکه بخاطر زندگیم کانگ سو⁴نگ
رفتم
فکر کن عشقم رفته باشه یه شهر دیگه بعد
من نرم؟😏
با هزار بدبختی خودمو به عشقم رسوندم
فکر کردی اون قولی که بهت دادم واقعی بود؟😏
نه نه اشتباه نکن عزیزم
من اون موقع با سونگ کانگ قرار گذاشتیم که تو رو به خاک سیاه بشونیم
ولی فهمیدم تو عاشقمی
ماهم قرار گذاشتیم به این کار ادامه بدیم
ولی عزیزم ناراحت نشو
تنهایی شبی خونه نمیمونم
سونگ کانگ هست
فقط یه لحظه صبر کن
سونگ کانگ صدای سوهو رو شنیدی بهم چی گفت
عشقم حرفی داری بهش بگی ؟
سونگ کانگ گفت :« کیش شدی سوهو عزیزم
داداشای همیشه گی😂😂 یادته قولمون؟
عوضی تو میخواستی از من عشقمو بگیری
یادت میاد قسم خوردیم به هم خیانت نکنیم
ولی تو این کار رو کردی
منم تلافی کردم
سربازی رو یادته اون شب تو پارک
منو و سولی رو دیدی؟
عزیزم همیشه حقیقت تلخه
شطرنجو باختی
کیش
بای برای همیشه
سوهو گفت « تموم شد
عزیزم تو کیش شدی
من انتقام گرفتم
یادته چقدر بابای حیونت منو اذیت میکرد
یادته
نه عزیزم الان بابات کو ش
سونگ کانگ گفت « بابام مرد الان تو چی میخوای بگی ها؟ »
سوهو گفت:« من رئیس بزرگ ترین گروه گنگسترام
من بابات رو به دار فانی بردم 😂
عزیزم همیشه بهار نیست زمستونم میرسه
راستی سولی 😂 میخواستی منو به زمین بزنی؟
سولی راستی یادته چه قولی بهم دادیم؟
قول دادیم همیشه کنار هم باشیم
کنار هم اره
ما کنار هم بودیم
همیشه
ولی یکی خیانت کرد اون تو نبودی
من بودم
ایو یادته ؟
خواهرت؟
اونو که یادته؟
اون به من همه چی رو میگفت
منم وایسادم تا نوبتم بشه
من از خواهرت و خودت متنفرم
فقط میخواستم از همه انتقام بگیرم
چون من من بخاطر پدرای شما دوتا
خیلی عذاب کشیدم
دوستان بیان داخل
یهو دیدم سونگ کانگ رو گروگان گرفتن
و سوهو گفت :« بکشیدشون
#رمان
۲۱۹
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.