تنفر و عشق (P5)
منو کنار زدو رفت سمت آینه
(ای منحرفا فکر کردین چیکار میخواد بکنه؟🤣😂)
تهیونگ: اخ اخ من چقد خوشگل و جذابم باید از خدات باشه که من قراره شوهرت باشم
رونیکا: ایشش
تهیونگ : چیزی گفتی؟
رونیکا : آنیو (نه)
مادر رونیکا: بچه ها بیاید شام حاضره🍛🍜🍝🍲🥘🥢
تهیونگ اول رفت پایین تا از در رفت بیرون سریع خوشبو ترین عطرم رو زدم تو کل اتاق
رونیکا + تهیونگ _
+چه بو بدی میداد عطرش حالمو بهم زد پنجره اتاقم رو هم باز و بسته کردم و وقتی مطمئن شدم بوش رفته موهام و لباسم رو صاف کردم و رفتم سر میز شام
بابای تهیونگ : نامزدی رو بزاریم برای دو هفته دیگه
یه دفعه با این حرف بابای تهیونگ تیکه استیک پرید تو گلوم و داشتم خفه میشدم تهیونگ کنارم نشسته بود زد تو پشتم تا حالم خوب بشه
(ای منحرفا فکر کردین چیکار میخواد بکنه؟🤣😂)
تهیونگ: اخ اخ من چقد خوشگل و جذابم باید از خدات باشه که من قراره شوهرت باشم
رونیکا: ایشش
تهیونگ : چیزی گفتی؟
رونیکا : آنیو (نه)
مادر رونیکا: بچه ها بیاید شام حاضره🍛🍜🍝🍲🥘🥢
تهیونگ اول رفت پایین تا از در رفت بیرون سریع خوشبو ترین عطرم رو زدم تو کل اتاق
رونیکا + تهیونگ _
+چه بو بدی میداد عطرش حالمو بهم زد پنجره اتاقم رو هم باز و بسته کردم و وقتی مطمئن شدم بوش رفته موهام و لباسم رو صاف کردم و رفتم سر میز شام
بابای تهیونگ : نامزدی رو بزاریم برای دو هفته دیگه
یه دفعه با این حرف بابای تهیونگ تیکه استیک پرید تو گلوم و داشتم خفه میشدم تهیونگ کنارم نشسته بود زد تو پشتم تا حالم خوب بشه
۷.۲k
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.