درخواستی
#درخواستی
وقتی موزیک ویدیوشو با آیو دیدی...
تهیونگ..
P1
ساعت ۷ شب بود و قرار بود موزیک ویدیوش رو تنهایی ببینم...خودش هم ۹ میومد
چونگفتش تنها ببینم تا سورپرایز بشم...
حالا ببینم چی میشه....اصلا خوشم نمیاد کنار این دختره ببینمش..
) بچه ها من آیو رو خیلی دوست دارم(
تلویزیون رو به یوتیوب وصل کردم....
ام وی اومد بیرون....عکس روشو دیدن زیاد خوشم نیومد و زدم پلی بشه...
تو طول موزیک ویدیو داشتم خود خوری میکردم...تا جایی که دیدم تو مراسم عروسیشون سرشونو بهم نزدیک کردن....
مغزم داشتمنفجر میشد....
و جایی که تهیونگ افتاد روی پای آیو و دراز کشید رو پاش...
تلویزیونو خاموش کردم و رفتم تو فکر....
سعی میکردم بی اهمیت باشم...ولی اصلا اصلااا نمیشد....
+لعنت....
نمیدونم چرا خیلی ذوق داشت ببینم...شاید میخواست عذابم بده....
ساعت ۷ و ۴۰ دقیقه کلید انداخت و درو باز کرد....
این که قرار بود ۹ بیاد....
_سلااامممم....
+....
_ام ویم خوب بود؟
+....
اهمیت ندادم و رفتم توو اشپز خونه تا به غذام سر بزنم....
_وا چرا اینجوری تو...
+انتظار داری چجوری باشم؟
_چیشده مگه...
+چی نشده؟!
کم مونده بود تو ویدیو دختره رو ب.....ک....ن...ی...!
_الان مشکلت اینه...
+نه....اصلا مشکلی ندارمم...
_...
+میشه نخندیی؟
اصلا از من طلاق بگیر برو با اون عروسی کن....
یه مشورت باهام میکردی بد نبود...
_عه اتت..چیشده مگه...
+.....
_مگه چیکار کرد بیچارهه...
+..بیچارههههههه؟
رو پاشکه خوابیدی...دستشو که گرفتیییی...صورتشو که نزدیک خودت کردییی....
داشت دهنتو پاک میکرد...
تو هم می..بو..س..یدیش تموم میشد میرفت دیگهههه...
عروسی هم گرفتیدوو...تموم شد و رفتتت...
_......
+نخند...میزنم تو دهنتا....
پررو....برو بابا...
دستمو گرفت..دستمو کشیدم..
+دستت به من نمیخوره...
_وا ات...فکر نمیکردم انقدر بی جنبه باشی....
+...
چشمام پر شد و از کنارش رد شدم و رفتم تو اتاقمون....
بدون توجه بهش لب تاپمو برداشتم و یه فیلمی که چند روز بود داشتم میدیدمش رو پلی کردم...
۱۵ دقیقه گذشت و تهیونگ روی تخت نشسته بود...
_میدونستی اینکارات خیلی بچگونس؟
+....
_دارم میگم از من بزرگتره....چرا نمیفهمی...
+خب دیگه...باشه باشه...
_ات ما ۴ ساله ازدواج کردیم...تو هنوزم این حسودیاتو نمیخوای بزاری کنار؟
+نه نمیزارم....
_باید بزاری کنار دیگه....
+......
_الان چرا چشمات پر شد؟
وقتی موزیک ویدیوشو با آیو دیدی...
تهیونگ..
P1
ساعت ۷ شب بود و قرار بود موزیک ویدیوش رو تنهایی ببینم...خودش هم ۹ میومد
چونگفتش تنها ببینم تا سورپرایز بشم...
حالا ببینم چی میشه....اصلا خوشم نمیاد کنار این دختره ببینمش..
) بچه ها من آیو رو خیلی دوست دارم(
تلویزیون رو به یوتیوب وصل کردم....
ام وی اومد بیرون....عکس روشو دیدن زیاد خوشم نیومد و زدم پلی بشه...
تو طول موزیک ویدیو داشتم خود خوری میکردم...تا جایی که دیدم تو مراسم عروسیشون سرشونو بهم نزدیک کردن....
مغزم داشتمنفجر میشد....
و جایی که تهیونگ افتاد روی پای آیو و دراز کشید رو پاش...
تلویزیونو خاموش کردم و رفتم تو فکر....
سعی میکردم بی اهمیت باشم...ولی اصلا اصلااا نمیشد....
+لعنت....
نمیدونم چرا خیلی ذوق داشت ببینم...شاید میخواست عذابم بده....
ساعت ۷ و ۴۰ دقیقه کلید انداخت و درو باز کرد....
این که قرار بود ۹ بیاد....
_سلااامممم....
+....
_ام ویم خوب بود؟
+....
اهمیت ندادم و رفتم توو اشپز خونه تا به غذام سر بزنم....
_وا چرا اینجوری تو...
+انتظار داری چجوری باشم؟
_چیشده مگه...
+چی نشده؟!
کم مونده بود تو ویدیو دختره رو ب.....ک....ن...ی...!
_الان مشکلت اینه...
+نه....اصلا مشکلی ندارمم...
_...
+میشه نخندیی؟
اصلا از من طلاق بگیر برو با اون عروسی کن....
یه مشورت باهام میکردی بد نبود...
_عه اتت..چیشده مگه...
+.....
_مگه چیکار کرد بیچارهه...
+..بیچارههههههه؟
رو پاشکه خوابیدی...دستشو که گرفتیییی...صورتشو که نزدیک خودت کردییی....
داشت دهنتو پاک میکرد...
تو هم می..بو..س..یدیش تموم میشد میرفت دیگهههه...
عروسی هم گرفتیدوو...تموم شد و رفتتت...
_......
+نخند...میزنم تو دهنتا....
پررو....برو بابا...
دستمو گرفت..دستمو کشیدم..
+دستت به من نمیخوره...
_وا ات...فکر نمیکردم انقدر بی جنبه باشی....
+...
چشمام پر شد و از کنارش رد شدم و رفتم تو اتاقمون....
بدون توجه بهش لب تاپمو برداشتم و یه فیلمی که چند روز بود داشتم میدیدمش رو پلی کردم...
۱۵ دقیقه گذشت و تهیونگ روی تخت نشسته بود...
_میدونستی اینکارات خیلی بچگونس؟
+....
_دارم میگم از من بزرگتره....چرا نمیفهمی...
+خب دیگه...باشه باشه...
_ات ما ۴ ساله ازدواج کردیم...تو هنوزم این حسودیاتو نمیخوای بزاری کنار؟
+نه نمیزارم....
_باید بزاری کنار دیگه....
+......
_الان چرا چشمات پر شد؟
۱۴.۸k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.