تحت تعقیب عشق پارت ۲ چند پارتی
_______
از مدرسه بر می گشت اما اون پسره دیگه دنبالش نیومد. به خونه رسید و باباش رو دید که با یک پسر سربازی بودن و باباش بازم داشت قمار می کرد. مگه دیگه چیزی هم بودسرش قمار نکنه. پدرش جوون بود اما اندازه یه پیرمرد قمار کرده بود. بی توجه به اتاقش رفت و مشغول آهنگ گوش کردن شد ولی سر و صدایی توجهش رو جلب کرد باعث شد صدای آهنگو کم کنه و از اتاق بیرون بره.
×به به ! نگفته بودی دختر هم داری !
÷...........
× پس ما اونو به جای جایزه بردمون میبریم
÷ اصلاً برام مهم نیست !
اومدند دستای ا.ت رو گرفتند.
+ عوضیااااا ولم کنین من به بابام مربوط نیستم ! کجا میبرین منو !! (جیییییییغ)
ا.ت بغض کرده بود ولی با حرفی که اون پسر بهش زد بغضش ترکید و گریه کرد.
×تو برای هیچ کس مهم نیستی که حالا کسی به دادت نمیرسه !
ا.ت بی صدا گریه میکرد و هیچ مقاومتی از خودش نشون نمیداد انگار که با اون حرف رام شده بود ! بعد از اینکه سوار
ماشین شده بود باز هم هیچ تلاشی برای فرار نمیکرد و فقط گریه میکرد. بعد از این که به مقصد رسیدن اونو توی یکی از اتاقای تاریک عمارت زندانی کردن. سونگهو اومد پیش ا.ت و بهش گفت : × چقدر خوشگلی ! میخوای مال من بشی؟
+خفه شو من نمیخوام مال تو بشم.
×پول بهت میدم ! چطوره؟
+من هرزه نیستم !
×اوه ، باشه پس تا وقتی قبول نکنی اینجا میمونی !
ا.ت سیلی به سونگهو زد و سونگهو هم با شلاقی که روی میز بود تا میتونست ا.ت رو زد. اونقدر که ا.ت بیهوش شد.
آیدی نویسنده:https://wisgoon.com/motahareh_armyyyy
از مدرسه بر می گشت اما اون پسره دیگه دنبالش نیومد. به خونه رسید و باباش رو دید که با یک پسر سربازی بودن و باباش بازم داشت قمار می کرد. مگه دیگه چیزی هم بودسرش قمار نکنه. پدرش جوون بود اما اندازه یه پیرمرد قمار کرده بود. بی توجه به اتاقش رفت و مشغول آهنگ گوش کردن شد ولی سر و صدایی توجهش رو جلب کرد باعث شد صدای آهنگو کم کنه و از اتاق بیرون بره.
×به به ! نگفته بودی دختر هم داری !
÷...........
× پس ما اونو به جای جایزه بردمون میبریم
÷ اصلاً برام مهم نیست !
اومدند دستای ا.ت رو گرفتند.
+ عوضیااااا ولم کنین من به بابام مربوط نیستم ! کجا میبرین منو !! (جیییییییغ)
ا.ت بغض کرده بود ولی با حرفی که اون پسر بهش زد بغضش ترکید و گریه کرد.
×تو برای هیچ کس مهم نیستی که حالا کسی به دادت نمیرسه !
ا.ت بی صدا گریه میکرد و هیچ مقاومتی از خودش نشون نمیداد انگار که با اون حرف رام شده بود ! بعد از اینکه سوار
ماشین شده بود باز هم هیچ تلاشی برای فرار نمیکرد و فقط گریه میکرد. بعد از این که به مقصد رسیدن اونو توی یکی از اتاقای تاریک عمارت زندانی کردن. سونگهو اومد پیش ا.ت و بهش گفت : × چقدر خوشگلی ! میخوای مال من بشی؟
+خفه شو من نمیخوام مال تو بشم.
×پول بهت میدم ! چطوره؟
+من هرزه نیستم !
×اوه ، باشه پس تا وقتی قبول نکنی اینجا میمونی !
ا.ت سیلی به سونگهو زد و سونگهو هم با شلاقی که روی میز بود تا میتونست ا.ت رو زد. اونقدر که ا.ت بیهوش شد.
آیدی نویسنده:https://wisgoon.com/motahareh_armyyyy
۴.۸k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.