trust me continue part. 25
جین: ایششش
ته: بسههههههه از اونجایی که فهمید کیا کارشون چیه
- خب اوکی .، نگاه ماها باید یک روزی میفهمیدی دیگه حالا الان فهمیدی دیگه، خب کارو هم که باید یونگی و جین این چند روزه بهت یاد بدن باشه قول بده خوب یاد بگیری تا یاد بگیر از خودت دفاع کنی
+ جیمین من مثل شما پلیس نیستم که انجام بدم
-نترس یاد میگیری
+ باید چی کار کنم؟ توهم باهام میای؟
-اره ولی یکمی ازت دورم
چیزی نگفت و سرشو تکون داد
نامجون: انجام میدیش؟
اول به من نگاه کرد بعد سرشو سمت نامجون کرد
+ اره
نامجون: اوکی از فردا پیش جین میری تا بهت یاد بده چی کار کنی امشبم برو پیش یونگی
+ اوکی
(از دید ماها)
(دو روز بعد)
این چند روزه پیش جین بودم و کلی تمرین رزمی و تیر اندازی بهم یاد داد بود
در کنار این کار باید این چند وقت مخ سوهو رو میزدم که این کارم انجام دادم
امشب قرار بود کارو انجام بدم یونگی هم همه کارا هارو برا توضیح داد بود
یکم استرس داشتم نمیدونم چرا ولی حس بدی به امشب داشتم
لباسمو سیاه کوتاهمو پوشیدم موهامو دورم ریختمو رژ زرشکی زدم کفشای سیاهو پام کردم که جیمین وارد اتاق شد
- خیلی لباست کوتاه نیست ماها
سمتش رفتمو روبه روش وایستادم
+ عشقم چرا انقدر نگرانی چیزی نمیشه باشه ؟؟
سرشو انداخت پایین
+ جیمین سرتو بگیر بالا خوشم نمیاد این جوری کنی
- پس بهم قول بده مواظب خودت باشی
+ چشممم
- برو ماشینو گذاشتم دم در
+ مرسی
گونوش بوسیدمو
+ بای جیمین
- بای بیب
از در اتاق رفتم بیرون سوار ماشین شدم
ماشینو برام تازه خریده بودن که شک سوهو شک نکنه ماشین از کجا امد
سمت عمارت سوهو شون حرکت کردم
بالاخره بعد کلی گیج شدن و گشتن پیدا کردمو ماشینو پارک کردمو
کیفمو برداشتم از ماشین پیاده شدم دیدم سوهو دم در عمارت وایستاده
سوهو: ماها امدی ( نه رفته مرتیکه پوفیوز😒)
لبخند زورکی زدمو سمتش رفتم و بهش دست دادم
سوهو: خوش امدی بیا برم تو الان همه میرسن
+باش
وارد عمارت شدیم عمارت شون بزرگ بود ولی نه به بزرگی عمارت تهیونگ و پسرا
سوهو منو کل عمارتشون دور داد و فقط یک بند حرف میزد
داشتم از توی حیاط رد میشدم دیدم جیمین با پسرا یک دفعه چشمم به دوتا دختری که یکی طرف کوک بود یکی طرف ته بود افتاد
لیا و شیون،😐
بمانید در خماری😁
نظر یادتون نره وگرنه گریه می کنم نظر ندین
دوستون دارم شب فشنگ تون مشنگ ادامه پارت پنجشبه جمعه هفته بعد😍😘
ته: بسههههههه از اونجایی که فهمید کیا کارشون چیه
- خب اوکی .، نگاه ماها باید یک روزی میفهمیدی دیگه حالا الان فهمیدی دیگه، خب کارو هم که باید یونگی و جین این چند روزه بهت یاد بدن باشه قول بده خوب یاد بگیری تا یاد بگیر از خودت دفاع کنی
+ جیمین من مثل شما پلیس نیستم که انجام بدم
-نترس یاد میگیری
+ باید چی کار کنم؟ توهم باهام میای؟
-اره ولی یکمی ازت دورم
چیزی نگفت و سرشو تکون داد
نامجون: انجام میدیش؟
اول به من نگاه کرد بعد سرشو سمت نامجون کرد
+ اره
نامجون: اوکی از فردا پیش جین میری تا بهت یاد بده چی کار کنی امشبم برو پیش یونگی
+ اوکی
(از دید ماها)
(دو روز بعد)
این چند روزه پیش جین بودم و کلی تمرین رزمی و تیر اندازی بهم یاد داد بود
در کنار این کار باید این چند وقت مخ سوهو رو میزدم که این کارم انجام دادم
امشب قرار بود کارو انجام بدم یونگی هم همه کارا هارو برا توضیح داد بود
یکم استرس داشتم نمیدونم چرا ولی حس بدی به امشب داشتم
لباسمو سیاه کوتاهمو پوشیدم موهامو دورم ریختمو رژ زرشکی زدم کفشای سیاهو پام کردم که جیمین وارد اتاق شد
- خیلی لباست کوتاه نیست ماها
سمتش رفتمو روبه روش وایستادم
+ عشقم چرا انقدر نگرانی چیزی نمیشه باشه ؟؟
سرشو انداخت پایین
+ جیمین سرتو بگیر بالا خوشم نمیاد این جوری کنی
- پس بهم قول بده مواظب خودت باشی
+ چشممم
- برو ماشینو گذاشتم دم در
+ مرسی
گونوش بوسیدمو
+ بای جیمین
- بای بیب
از در اتاق رفتم بیرون سوار ماشین شدم
ماشینو برام تازه خریده بودن که شک سوهو شک نکنه ماشین از کجا امد
سمت عمارت سوهو شون حرکت کردم
بالاخره بعد کلی گیج شدن و گشتن پیدا کردمو ماشینو پارک کردمو
کیفمو برداشتم از ماشین پیاده شدم دیدم سوهو دم در عمارت وایستاده
سوهو: ماها امدی ( نه رفته مرتیکه پوفیوز😒)
لبخند زورکی زدمو سمتش رفتم و بهش دست دادم
سوهو: خوش امدی بیا برم تو الان همه میرسن
+باش
وارد عمارت شدیم عمارت شون بزرگ بود ولی نه به بزرگی عمارت تهیونگ و پسرا
سوهو منو کل عمارتشون دور داد و فقط یک بند حرف میزد
داشتم از توی حیاط رد میشدم دیدم جیمین با پسرا یک دفعه چشمم به دوتا دختری که یکی طرف کوک بود یکی طرف ته بود افتاد
لیا و شیون،😐
بمانید در خماری😁
نظر یادتون نره وگرنه گریه می کنم نظر ندین
دوستون دارم شب فشنگ تون مشنگ ادامه پارت پنجشبه جمعه هفته بعد😍😘
۱۵.۳k
۰۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.