اخرpart:¹⁷
اخرpart:¹⁷
ماشین زد به لونا
رفتم بدن خونی لونا رو گرفتم و کلی گریه کردم و بعد زنگ زدن آمبولانس بیادو...
دو هفته بعد
از بیمارستان زنگ زدن و گفتن لونا بهوش اومده منم رفتم بیمارستان واقعا داشتم بال در میآوردم با سرعت رفتم بیمارستان و رفتم اتاق لونا دیدم بیداره
_بالاخره بهوش اومدی
+...
_برای اون موضوع متاسفم پدرم منو مجبور کرد اینکارو کنم ولی الان دیگه تو برام از همه مهم تری
+باشه میبخشم
رفتم لباشو محکم بوس کردم
_مرسی...مرسی که بهم وقت دادی کع خودم و بهت ثابت کنم
۲ سال بعد
هیون لونا الان یه دختر یه ساله دارن که اسمش هانول هست و به خوبی زندگی میکنن
پایان:)
(میخوام یه فیک جدید از هیون بذارم)
ماشین زد به لونا
رفتم بدن خونی لونا رو گرفتم و کلی گریه کردم و بعد زنگ زدن آمبولانس بیادو...
دو هفته بعد
از بیمارستان زنگ زدن و گفتن لونا بهوش اومده منم رفتم بیمارستان واقعا داشتم بال در میآوردم با سرعت رفتم بیمارستان و رفتم اتاق لونا دیدم بیداره
_بالاخره بهوش اومدی
+...
_برای اون موضوع متاسفم پدرم منو مجبور کرد اینکارو کنم ولی الان دیگه تو برام از همه مهم تری
+باشه میبخشم
رفتم لباشو محکم بوس کردم
_مرسی...مرسی که بهم وقت دادی کع خودم و بهت ثابت کنم
۲ سال بعد
هیون لونا الان یه دختر یه ساله دارن که اسمش هانول هست و به خوبی زندگی میکنن
پایان:)
(میخوام یه فیک جدید از هیون بذارم)
۲.۵k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.