شینپی (پارت ۶)
اتاق هاشونو تک به تک نشون دادم ، اتاق هایی که بر اساس شخصیتشون شخصا دیزاین کرده بودم . کل خونه رو نشونشون دادم . جای آشپزخونه ، حمام ، دستشویی و ... . بردم شون پذیرایی کوچیکتر .
ا/ت : اگه خواستین کنار هم جمع بشین ، بیاین اینجا .
در آخر ، دستامو کردم توی جیبام و برگشتم سمتشون .
ا/ت : هر چیزی لازم دارین هست ولی اگه چیزی خواستین به من یا سینا بگین ، براتون فراهم میکنیم .
کوک : من کیسه بوکس می خوام ، اتاقم نداشت .
ا/ت : متاسفانه به خاطر جنس سقف نتونستیم کیسه بوکس بزاریم ، از کیسه بوکس سالن من استفاده کن .
کوک : باشه .
ا/ت : ما آشپز داریم که غذا میپزه ، اگه غذایی دلتون خواست بگید بهش بگید براتون درست کنه . برای نظافت هم خدمتکار داریم که داخل اتاق هاتونو تمیز میکنن ولی به کمداتون دست نمیزنن . گفتم بدونین .
سراشونو تکون دادن . زیادی حرف گوش کن نشدن؟ عجیبه...
ا/ت : پشت این کرکره ها ، توی کل حیاط ، جلوی در حیاط کلی بادیگارد هست . اگه به فرض محال از این کرکره ها بگذرین ، ولی نمیتونین از دست افرادم فرار کنین .
جین : این همه دوربین اینور و اونورن ، ما حریم شخصی می خوایم!
ا/ت : نترسین تنها کسی که به دوربینا دسترسی داره منم . منم جز وقتی که دردسر درست کنین نگاشون نمیکنم . (با خنده)
ا/ت : خب دیگه راحت باشین .
از پذیرایی اومدم بیرون و به طرف سالن خودم رفتم .***با یکی از تولید کننده های کوکائین قرار داشتم ، یه محموله قراره برامون بیارن . محموله ی مهمیه و از سنگین ترین هاست . قرار رو تنظیم کردم و آماده شدم. مثا همیشه کت و شلوار ولی موندم چی زیر کتم بپوشم . این از مهم ترین خریدامه و نیاز دارم که بهم اعتماد کنه پس...یه بافت یقه اسکی سیاه می پوشم . رنگ سیاه باعث اعتماد میشه...کتم رو پوشیدم و موهام رو باز گذاشتم . کیف پول هارو برداشتم و رفتم پایین . در کمال تعجب دیدم پسرا توی پذیرایی اصلی نشستن .
ا/ت : اینجا چیکار میکنین؟
جیهوپ : اینجا قشنگ تره .
ا/ت : حق دارین...
به بادیگارد بغل دستم اشاره کردم که چهار چشمی مراقبشون باشه . سینا هم اومد پایین .
وای خدا...منو از دست این نجات بده...
#فیک_بی_تی_اس #فیک
ا/ت : اگه خواستین کنار هم جمع بشین ، بیاین اینجا .
در آخر ، دستامو کردم توی جیبام و برگشتم سمتشون .
ا/ت : هر چیزی لازم دارین هست ولی اگه چیزی خواستین به من یا سینا بگین ، براتون فراهم میکنیم .
کوک : من کیسه بوکس می خوام ، اتاقم نداشت .
ا/ت : متاسفانه به خاطر جنس سقف نتونستیم کیسه بوکس بزاریم ، از کیسه بوکس سالن من استفاده کن .
کوک : باشه .
ا/ت : ما آشپز داریم که غذا میپزه ، اگه غذایی دلتون خواست بگید بهش بگید براتون درست کنه . برای نظافت هم خدمتکار داریم که داخل اتاق هاتونو تمیز میکنن ولی به کمداتون دست نمیزنن . گفتم بدونین .
سراشونو تکون دادن . زیادی حرف گوش کن نشدن؟ عجیبه...
ا/ت : پشت این کرکره ها ، توی کل حیاط ، جلوی در حیاط کلی بادیگارد هست . اگه به فرض محال از این کرکره ها بگذرین ، ولی نمیتونین از دست افرادم فرار کنین .
جین : این همه دوربین اینور و اونورن ، ما حریم شخصی می خوایم!
ا/ت : نترسین تنها کسی که به دوربینا دسترسی داره منم . منم جز وقتی که دردسر درست کنین نگاشون نمیکنم . (با خنده)
ا/ت : خب دیگه راحت باشین .
از پذیرایی اومدم بیرون و به طرف سالن خودم رفتم .***با یکی از تولید کننده های کوکائین قرار داشتم ، یه محموله قراره برامون بیارن . محموله ی مهمیه و از سنگین ترین هاست . قرار رو تنظیم کردم و آماده شدم. مثا همیشه کت و شلوار ولی موندم چی زیر کتم بپوشم . این از مهم ترین خریدامه و نیاز دارم که بهم اعتماد کنه پس...یه بافت یقه اسکی سیاه می پوشم . رنگ سیاه باعث اعتماد میشه...کتم رو پوشیدم و موهام رو باز گذاشتم . کیف پول هارو برداشتم و رفتم پایین . در کمال تعجب دیدم پسرا توی پذیرایی اصلی نشستن .
ا/ت : اینجا چیکار میکنین؟
جیهوپ : اینجا قشنگ تره .
ا/ت : حق دارین...
به بادیگارد بغل دستم اشاره کردم که چهار چشمی مراقبشون باشه . سینا هم اومد پایین .
وای خدا...منو از دست این نجات بده...
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۲۰.۴k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.