فرشته نگهبان من...♡
#فرشته_نگهبان_من
#part19
"ویو شوگا"
هوم؟؟عاااا پس من الان توی بدن ات ام!!!
شوگا:منفیه دیگه!
تهیونگ:ا....اما...
شوگا:ببین تهیونگ...من تورو فراموش کردم...پس بهتره توهم همینکارو کنی!....دیگه نمیخوام ببینمت....همه چی بین ما تموم شده....انگار یادت رفته؟
تهیونگ:ولی ...ت....تو
شوگا:هیش....نمیخوام حتی یک کلمه از اون دهن کثیفت بشنوم....از دستت خسته شدم میفهمی؟؟؟خسته!حالا هم گورتو گم کن...
تهیونگ:"خیلی اروم گفت"ا..ات
"شوگا تهیونگ رو هولش داد"
شوگا:اسم منو به زبونت نیار!!!یادت رفته با من چیکار کردی؟؟؟یه کاری کردی که از خودم متنفر بشم!یه کاری کردی که دست به خودکشی بزن!یه کاری کردی که خانوادمو بکشم!اینا همش تقصیر تویه تهیونگ!همش!حالا هم برو!چون نمیخوام بیشتر از این ببینمت!
بهتره که ....فراموشم کنی...
"تهیونگ در حالی که بغض داشت خفش میکرد گفت"
تهیونگ:باشه...اگه تو میخوای...به این شرایط عا...عادت میکنم!دوست دارم ات...مواظب خودت باش!!!....خدافظ برای همیشه!
چتر و گذاشت جلوی شوگا و از اونجا دور شد!
"ویو شوگا"
دلم میخواد فقط یکبار دیگه مزاحم ات من بشی.....اونوقت که دیگه نمیتونم جلوی خودم و بگیرم و توی اون دنیا تماشات میکنم اقای کیم تهیونگ!!!
باید یه فکری به حال خودم و ات میکردم...عاااا...ولی چرا من...الان توی بدن ات ام؟....اههههه چقدر میخوای به این سوال فکر کنی شوگا؟؟؟
چتر و از روی زمین ورداشتم و بالای سرم گرفتم که یه کاغذ از توش افتاد...هن؟؟؟این چیه دیگه؟
کاغذ و ورداشتم و بازش کردم
"سلام ات...چطوری ملکه؟خیلی وقته که نتونستم صمیمی و راحت باهات حرف بزنم توله....خیلی دلم برات تنگ شده...میدونی...این روزا خیلی مزخرف داره بدون تو میگذره!!!خب الان شاید تعجب کرده باشی که چرا این کاغذ و گذاشتم توی چتر...چون...خودت میدونی دیگه... من یه بی عرضه ام!ایندفعه ام نتونستم بیام روراست به خودت بدم!!!
...من خیلی حرفا رو توی دلم نگه داشتم و گذاشتم هرجوری که میخوای قضاوتم کنی......ولی دیگه نتونستم و بلاخره یه روز تو باید میفهمیدی دیگه....نه؟
شاید این نوشته ها خیلی طولانی باشه و تو اگه بخوای میتونی تیکه و پارش کنی و بندازی دور...!تا همین الانشم که داری میخونی خیلی ذوق میکنم...!
ات من...نفس من....ملکه ی من...خوشگل من...کیوت من...قلب من....عشق من...رئیس من...خوشی من...رویای من...من نمیتونم فراموشت کنم!من همیشه به یادتم!من همیشه دوست دارم و عاشقتم....من هیچوقت نخواستم تورو ترکت کنم...من مجبور بودم!نگو چرا...چون خودمم الان گیج شدم...ولی هرجوری که شده میخوام بقیه زندگیمو با تو باشم!
ادم بدون نفس کشیدن میمیره...پس نفس من میشه برگردی؟؟؟میشه برگردی و ارامش و به زندگیم برگردونی؟؟؟تو زندگی منی اخه من بدون تو چطوری زنده بمونم؟؟؟لامصب دلم برای خنده هات،صدات،یه ذره شده!!!
#part19
"ویو شوگا"
هوم؟؟عاااا پس من الان توی بدن ات ام!!!
شوگا:منفیه دیگه!
تهیونگ:ا....اما...
شوگا:ببین تهیونگ...من تورو فراموش کردم...پس بهتره توهم همینکارو کنی!....دیگه نمیخوام ببینمت....همه چی بین ما تموم شده....انگار یادت رفته؟
تهیونگ:ولی ...ت....تو
شوگا:هیش....نمیخوام حتی یک کلمه از اون دهن کثیفت بشنوم....از دستت خسته شدم میفهمی؟؟؟خسته!حالا هم گورتو گم کن...
تهیونگ:"خیلی اروم گفت"ا..ات
"شوگا تهیونگ رو هولش داد"
شوگا:اسم منو به زبونت نیار!!!یادت رفته با من چیکار کردی؟؟؟یه کاری کردی که از خودم متنفر بشم!یه کاری کردی که دست به خودکشی بزن!یه کاری کردی که خانوادمو بکشم!اینا همش تقصیر تویه تهیونگ!همش!حالا هم برو!چون نمیخوام بیشتر از این ببینمت!
بهتره که ....فراموشم کنی...
"تهیونگ در حالی که بغض داشت خفش میکرد گفت"
تهیونگ:باشه...اگه تو میخوای...به این شرایط عا...عادت میکنم!دوست دارم ات...مواظب خودت باش!!!....خدافظ برای همیشه!
چتر و گذاشت جلوی شوگا و از اونجا دور شد!
"ویو شوگا"
دلم میخواد فقط یکبار دیگه مزاحم ات من بشی.....اونوقت که دیگه نمیتونم جلوی خودم و بگیرم و توی اون دنیا تماشات میکنم اقای کیم تهیونگ!!!
باید یه فکری به حال خودم و ات میکردم...عاااا...ولی چرا من...الان توی بدن ات ام؟....اههههه چقدر میخوای به این سوال فکر کنی شوگا؟؟؟
چتر و از روی زمین ورداشتم و بالای سرم گرفتم که یه کاغذ از توش افتاد...هن؟؟؟این چیه دیگه؟
کاغذ و ورداشتم و بازش کردم
"سلام ات...چطوری ملکه؟خیلی وقته که نتونستم صمیمی و راحت باهات حرف بزنم توله....خیلی دلم برات تنگ شده...میدونی...این روزا خیلی مزخرف داره بدون تو میگذره!!!خب الان شاید تعجب کرده باشی که چرا این کاغذ و گذاشتم توی چتر...چون...خودت میدونی دیگه... من یه بی عرضه ام!ایندفعه ام نتونستم بیام روراست به خودت بدم!!!
...من خیلی حرفا رو توی دلم نگه داشتم و گذاشتم هرجوری که میخوای قضاوتم کنی......ولی دیگه نتونستم و بلاخره یه روز تو باید میفهمیدی دیگه....نه؟
شاید این نوشته ها خیلی طولانی باشه و تو اگه بخوای میتونی تیکه و پارش کنی و بندازی دور...!تا همین الانشم که داری میخونی خیلی ذوق میکنم...!
ات من...نفس من....ملکه ی من...خوشگل من...کیوت من...قلب من....عشق من...رئیس من...خوشی من...رویای من...من نمیتونم فراموشت کنم!من همیشه به یادتم!من همیشه دوست دارم و عاشقتم....من هیچوقت نخواستم تورو ترکت کنم...من مجبور بودم!نگو چرا...چون خودمم الان گیج شدم...ولی هرجوری که شده میخوام بقیه زندگیمو با تو باشم!
ادم بدون نفس کشیدن میمیره...پس نفس من میشه برگردی؟؟؟میشه برگردی و ارامش و به زندگیم برگردونی؟؟؟تو زندگی منی اخه من بدون تو چطوری زنده بمونم؟؟؟لامصب دلم برای خنده هات،صدات،یه ذره شده!!!
۱۷.۱k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.