black flower(p,127)
black flower(p,127)
نکنه فکرش رو خونده بود؟
نه امکان نداشت اگه میتونست تهیونگ رو از خونه ش بیرون می انداخت....
شین یانگ: آقای کیم نگران هزینه ها نباشید.....
تهیونگ نفس راحتی کشید.
بر خلاف سوهیون که تو رفاه زندگی میکرد برای اینکه بتونه زندگی سختش رو ادامه بده باید کار میکرد ....اصلا دلش نمی خواست پولش رو خرج سیر کردن شکم اون آلفای لوس و از خود راضی کنه....
سوهیون دست تتو کرده ش رو زیر چونش گذاشت و پوزخند زد.
سوهیون: آقای کیم.... کی باید وسایلم رو جمع کنم؟
پرسید و دانگ هی و شین یانگ منتظر به تهیونگ نگاه کردند.
تهیونگ: باید جوابش رو چی می داد؟🧠
تهیونگ: نمی دونم.... باید.... باید با هم خونم هماهنگ کنم.
از همین الان میدونست که لوهان مشکلی نداره اما شاید آقای هان....
با شنیدن اسم هم خونه منصرف می شد.
سوهیون: پس جلسه ی بعدی حتما بهمون بگید آقای کیم.
سوهیون با یه لبخند مصنوعی گفت و براش چشمک زد.
تهیونگ: چرا چشمک می زد؟
نکنه فکر کرده چشمکاش جذابه؟🧠
خوب جذابم بود اما نه برای تهیونگ که برای پسر کوچیکتر تو ذهنش نقشه ی قتل میکشید.
تهیونگ: ....بله... حتما
زیر لب گفت و سوهیون یه چشمک دیگه زد و به نگاه خیرش به تهیونگ ادامه داد.
تهیونگ: این آلفا جدا چه مرگش بود و چی تو سرش می گذشت؟خدایا این آدمو محو کن.🧠
قطعا فکرای خوبی نداشت.....🧠
نکنه فکرش رو خونده بود؟
نه امکان نداشت اگه میتونست تهیونگ رو از خونه ش بیرون می انداخت....
شین یانگ: آقای کیم نگران هزینه ها نباشید.....
تهیونگ نفس راحتی کشید.
بر خلاف سوهیون که تو رفاه زندگی میکرد برای اینکه بتونه زندگی سختش رو ادامه بده باید کار میکرد ....اصلا دلش نمی خواست پولش رو خرج سیر کردن شکم اون آلفای لوس و از خود راضی کنه....
سوهیون دست تتو کرده ش رو زیر چونش گذاشت و پوزخند زد.
سوهیون: آقای کیم.... کی باید وسایلم رو جمع کنم؟
پرسید و دانگ هی و شین یانگ منتظر به تهیونگ نگاه کردند.
تهیونگ: باید جوابش رو چی می داد؟🧠
تهیونگ: نمی دونم.... باید.... باید با هم خونم هماهنگ کنم.
از همین الان میدونست که لوهان مشکلی نداره اما شاید آقای هان....
با شنیدن اسم هم خونه منصرف می شد.
سوهیون: پس جلسه ی بعدی حتما بهمون بگید آقای کیم.
سوهیون با یه لبخند مصنوعی گفت و براش چشمک زد.
تهیونگ: چرا چشمک می زد؟
نکنه فکر کرده چشمکاش جذابه؟🧠
خوب جذابم بود اما نه برای تهیونگ که برای پسر کوچیکتر تو ذهنش نقشه ی قتل میکشید.
تهیونگ: ....بله... حتما
زیر لب گفت و سوهیون یه چشمک دیگه زد و به نگاه خیرش به تهیونگ ادامه داد.
تهیونگ: این آلفا جدا چه مرگش بود و چی تو سرش می گذشت؟خدایا این آدمو محو کن.🧠
قطعا فکرای خوبی نداشت.....🧠
- ۷.۶k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط