حکم این بود
حکم این بود
هر شب در سلولِ آغوشت حبس شوم
با خیالت متولد شود لحظه هایم
با تو در سفر رویا
در باغ آرزوها
دست در دست خیالت
از دشت شقایق رد شوم
دست بکشم بر ابر باران
باران بزند در شعرهام
در پیله باورت آنقدر بمانم
تا که پروانه ای شوم
برای آبی عشقت •••
آه که صبح بویِ عطر یاس میگیرد
از شب گردی های خیالم •••
هر شب در سلولِ آغوشت حبس شوم
با خیالت متولد شود لحظه هایم
با تو در سفر رویا
در باغ آرزوها
دست در دست خیالت
از دشت شقایق رد شوم
دست بکشم بر ابر باران
باران بزند در شعرهام
در پیله باورت آنقدر بمانم
تا که پروانه ای شوم
برای آبی عشقت •••
آه که صبح بویِ عطر یاس میگیرد
از شب گردی های خیالم •••
۴.۲k
۲۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.