Devil or Angel¹²
Devil or Angel¹²
ا/ت: میدونم مامان داره ولی میخوام خودم سمتش باشم
یونا: من برم بخوابم
کوک: شب بخیر ا/ت بیا
ا/ت: چیه بگو منم خوابم گرفته مامانت و بابات امشب نمیان
کوک: خواستم بگم نکنه تو از سر دشمنی که با یونا داری سویون مجبور کرده باشی
ا/ت: چی؟ من؟ تو این چند سالی که با منی منو اینچوری شناختی و اینکه کی گفته دشمن من یوناست
کوک: من فک کردم
ا/ت: فک کردی که چی؟ من سویون گفتم که قهوه بریزه رو لباسش ها اگه میخواستم خودم اینکارو میکردم ولی ناراحت شدم که تو اینو به من گفتی
کوک:ا/ت خیلی تغییر کردی
ا/ت: چه تغییری کردم؟
کوک: نمیدونم انگار دشمن همیم
ا/ت: توهم خیلی تغییر کردی مثل قبل بهم نمیگی عزیزم دوست دارم عاشقتم حتی تا یک هفته پیش گفتی بین منو یونا منو انتخاب میکنی ولی الان چی طرف یونا میگیری درسته سه شنبست انتخاب با خودته ولی چرا بهم تهمت میزنی یا دروغ میگی
کوک: چه دروغی گفتم
ا/ت: گفتی کار داری ولی از استوری های یونا فهمیدم چه کاری داری خب اینو به من گفته بودی من مشکلی نداشتم گفتم برید باهم خوشبگذرونین نه اینکه به من دروغ بگی
کوک:ا/ت
ا/ت: بسه دیگه کوک بسه میخوام برم بخوابم
رفتم تو اتاق
سویون: زندایی میشه پیشت بخوابم؟
ا/ت: بیا عزیزم
کوک
یک ساعت بعد
رفتم تو اتاق ا/ت دیدم سویون خودش رو تخت خوابیدن
کوک: ا/ت
ا/ت: ساکت سویون خوابه
کوک: من کجا بخوابم
ا/ت: یا پایین بخواب یا رو مبل یا برو پیش یونا جونت
کوک: ا/ت
ا/ت: چیه؟
کوک: باشه من رفتم
ا/ت: پیش یونا بخوابی؟
چیزی نگفتو رفت
#فیک
#سناریو
ا/ت: میدونم مامان داره ولی میخوام خودم سمتش باشم
یونا: من برم بخوابم
کوک: شب بخیر ا/ت بیا
ا/ت: چیه بگو منم خوابم گرفته مامانت و بابات امشب نمیان
کوک: خواستم بگم نکنه تو از سر دشمنی که با یونا داری سویون مجبور کرده باشی
ا/ت: چی؟ من؟ تو این چند سالی که با منی منو اینچوری شناختی و اینکه کی گفته دشمن من یوناست
کوک: من فک کردم
ا/ت: فک کردی که چی؟ من سویون گفتم که قهوه بریزه رو لباسش ها اگه میخواستم خودم اینکارو میکردم ولی ناراحت شدم که تو اینو به من گفتی
کوک:ا/ت خیلی تغییر کردی
ا/ت: چه تغییری کردم؟
کوک: نمیدونم انگار دشمن همیم
ا/ت: توهم خیلی تغییر کردی مثل قبل بهم نمیگی عزیزم دوست دارم عاشقتم حتی تا یک هفته پیش گفتی بین منو یونا منو انتخاب میکنی ولی الان چی طرف یونا میگیری درسته سه شنبست انتخاب با خودته ولی چرا بهم تهمت میزنی یا دروغ میگی
کوک: چه دروغی گفتم
ا/ت: گفتی کار داری ولی از استوری های یونا فهمیدم چه کاری داری خب اینو به من گفته بودی من مشکلی نداشتم گفتم برید باهم خوشبگذرونین نه اینکه به من دروغ بگی
کوک:ا/ت
ا/ت: بسه دیگه کوک بسه میخوام برم بخوابم
رفتم تو اتاق
سویون: زندایی میشه پیشت بخوابم؟
ا/ت: بیا عزیزم
کوک
یک ساعت بعد
رفتم تو اتاق ا/ت دیدم سویون خودش رو تخت خوابیدن
کوک: ا/ت
ا/ت: ساکت سویون خوابه
کوک: من کجا بخوابم
ا/ت: یا پایین بخواب یا رو مبل یا برو پیش یونا جونت
کوک: ا/ت
ا/ت: چیه؟
کوک: باشه من رفتم
ا/ت: پیش یونا بخوابی؟
چیزی نگفتو رفت
#فیک
#سناریو
۲۲.۹k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.