اسم عشقه ترسناک
اسم عشقه ترسناک
پارت ۶۲
[ویو ملودی]
در حالی که بهش نگاه می کردم.. لبخندی از روی عصبانیت زدم..هه مردک عوضی
ملودی: خیلی برات مهمه ؟ جوری رفتار نکن که انگار برات مهم هستم
عصبی از کنارش رد شدم که دستم گرفت و به عقب کشیدم.. به نرده های سنگی..
بالکن چسبوندم...و دستش به زیر لباسم رسوند و روی کمر برهنه ام کشید
آرتور: مهمه...اونم خیلی زیاد...حالا که گوش نمی کنی ..خودم این بو ازت جدا می
کنم
یهو دستش زیر پاهام نشست براید بغلم کرد.. کلافه شدم به سمت داخل رفت به
حمام رفت ...زیر دوش قرارم داد و آب باز کرد فاصله گرفت
آرتور: بقیه اش هم خودم انجام بدم ؟
ملودی: مردک روانی...خودم می تونم...
از حمام رفت ... کلافه دوش گرفتم... لباس نیاورده بودم..لباس ز//یرم پوشیدم و یک
پیرهن سفید بزرگی که مطمئن هستم مردونه است از روی آویز برداشتم پوشیدم خدا
کنه از اتاق رفته باشه چون این تا زیر باسنم به زور رسیده.. بدون خشک کردن موهام
در باز کردم رفتم بیرون که با قیافه مسخره اش روبه رو شدم ...روی تخت دراز شده بود
متوجه نگاهش بودم... خواستم به سمت کمد برم که گفت
آرتور: بیا اینجا
کلافه به سمت تخت رفتم...و داخل بغلش دراز شدم.. دستش دور کمرم نشست..آروم..روی
نقاطی که کبود شده بود می کشید...روبه پشت بهش خوابیده بودم
آرتور : درد داری ؟
ملودی: نه آخه انسان نیستم ربات هستم...
نفس داغش کنار گوشم پیاده کرد و با صدای دورگه ای گفت
آرتور: کوچولو زبون دراز..بفهم چطور حرف می زنی...
آروم کنار گوشم و گردنم بوسید داغی نفسش باعث می شد مور مورم بشه .. سرش بین
موهام برده بود
آرتور: این بویی که دوست دارم ...نه اون کوفتی...این دفعه می گذرم اگه بفهمم دوباره لب
به اون کوفتی زدی ..ازت ساده نمی گذرم
پارت ۶۲
[ویو ملودی]
در حالی که بهش نگاه می کردم.. لبخندی از روی عصبانیت زدم..هه مردک عوضی
ملودی: خیلی برات مهمه ؟ جوری رفتار نکن که انگار برات مهم هستم
عصبی از کنارش رد شدم که دستم گرفت و به عقب کشیدم.. به نرده های سنگی..
بالکن چسبوندم...و دستش به زیر لباسم رسوند و روی کمر برهنه ام کشید
آرتور: مهمه...اونم خیلی زیاد...حالا که گوش نمی کنی ..خودم این بو ازت جدا می
کنم
یهو دستش زیر پاهام نشست براید بغلم کرد.. کلافه شدم به سمت داخل رفت به
حمام رفت ...زیر دوش قرارم داد و آب باز کرد فاصله گرفت
آرتور: بقیه اش هم خودم انجام بدم ؟
ملودی: مردک روانی...خودم می تونم...
از حمام رفت ... کلافه دوش گرفتم... لباس نیاورده بودم..لباس ز//یرم پوشیدم و یک
پیرهن سفید بزرگی که مطمئن هستم مردونه است از روی آویز برداشتم پوشیدم خدا
کنه از اتاق رفته باشه چون این تا زیر باسنم به زور رسیده.. بدون خشک کردن موهام
در باز کردم رفتم بیرون که با قیافه مسخره اش روبه رو شدم ...روی تخت دراز شده بود
متوجه نگاهش بودم... خواستم به سمت کمد برم که گفت
آرتور: بیا اینجا
کلافه به سمت تخت رفتم...و داخل بغلش دراز شدم.. دستش دور کمرم نشست..آروم..روی
نقاطی که کبود شده بود می کشید...روبه پشت بهش خوابیده بودم
آرتور : درد داری ؟
ملودی: نه آخه انسان نیستم ربات هستم...
نفس داغش کنار گوشم پیاده کرد و با صدای دورگه ای گفت
آرتور: کوچولو زبون دراز..بفهم چطور حرف می زنی...
آروم کنار گوشم و گردنم بوسید داغی نفسش باعث می شد مور مورم بشه .. سرش بین
موهام برده بود
آرتور: این بویی که دوست دارم ...نه اون کوفتی...این دفعه می گذرم اگه بفهمم دوباره لب
به اون کوفتی زدی ..ازت ساده نمی گذرم
- ۹.۶k
- ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط