پارت ۱۸
...
در اتاقو باز کردم سرمو از لاش آوردم بیرون...
خبری نبود. یعنی اون دوتا هنوز دارن با هم بازی میکنن؟!
عجب...
رفتم بیرون.
ات: وای یعنی اتاق گیم کجا بود؟!
توی راهرو فقط اتاق خواب بود. از پله ها رفتم پایین.
ات: آها!
دوباره از پله ها رفتم پایین که رسیدم به طبقه پایین تر از همکف.
راهرو هم خیلی تاریک بود هم خیلی ساکت. اصلا چیزی نمیدیدم که بخوام اتاق رو پیدا کنم. یکم پیش مگه اینجا نبودم؟! یکم رفتم جلو چشمم به تاریکی داشت عادت میکرد.
ات: چراغ اینجا کو؟ آها ایناهاش.
رفتم سمتش که روشنش کنم. دستم هنوز بهش نخورده بود که یکی دستمو گرفتم...
ات: (جیغ)
جلوی دهنمو گرفت جسبوندم به دیوار.
ات:ججج...وو...نگ...کو...ک(توی حالت بسته بودن دهنم)
جونگکوک: دستمو بردارم که داد نمیزنی؟
سرمو به نشانهی نه تکون دادم.
دستشو برداشت
نفس نفس میزدم.
جونگ کوک: چی شده ؟ تو که زندهای؟!
ات: آدم باش دیگه. دستتو بکش.
جونگکوک: اوهوم اوهوم. بله؟!
ات: گفتم دستتو بکش!
جونگ کوک: مودب باش خانوم!
ات: انتظار داری الان مودب باشم؟! فازت چیه؟!
جونگ کوک: هعی روزگار
ات: تهیونگ کو؟
جونگکوک: رفت
ات: چی؟ کجا رفت؟!
جونگکوک: خونش دیگ!
ات: یعنی.یعنی قرار نیست بیاد؟!
جونگکوک: چرا میاد
ات: آها (نفس راحت)
جونگ: چیه مگه؟ بدون اون نمیتونی بمونی؟
از روی دیوار سر خوردم پایین و نشستم
ات: نمیدونم.
اونم نشست کنارم
ات: سخته
جونگکوک: چی؟
ات: زندگی
جونگکوک: الان میفهمی؟
ات: نه.خیلی وقت بود میدونستم ولی کسی نبود که بهش بگم.
جونگکوک: پس چهیون چی بود؟!
ات: خب اونم مثل من توی عذاب چرا باید با حرفام ناراحتش میکردم؟!
جونگکوک: خب منم مثل شما توی عذابم اونم وقتی میفهمم کسی که دوسش داشتم منو یادش نمیاد. کاری که دوستش نداشتم به من افتاده...بنظرت به من میخوره که مافیا باشم؟!
ات: خب آره.(راستی اون نمیدونست که من میدونم)
ات: چی؟! مگه مافیاییی؟
جونگکوک: تا الان یعنی نفهمیدی؟
ات: چرا حدس میزدم. بهت میاد نمیاد چون خیلی کیوتی ولی روز اول درست مثل مافیا ها دیدمت
جونگکوک: عه؟ به من میگی کیوت؟
ات: من توی زندگیم کلی مافیا و جنایت کار دیدم ولی تو از همشون معصوم تر بودی
جونگکوک: مطمئنی؟
ات: داری منو به شک میندازی چته؟
جونگ کوک: چیزیم نیست فقط دارم میپرسم.
ات: باشه . ندید میگیرم
جونگکوک: چیو؟
ات: کیوت بودنتو
جونگ کوک: آفرین لازم نبود دیگه خودم جور دیگه ای بگم.
لبخند مصنوعی زدم.
ات: راستی منظورت از اون کسی که تورو یادش نمیاد کیه؟!
...
__________________________
-----------
#fake
در اتاقو باز کردم سرمو از لاش آوردم بیرون...
خبری نبود. یعنی اون دوتا هنوز دارن با هم بازی میکنن؟!
عجب...
رفتم بیرون.
ات: وای یعنی اتاق گیم کجا بود؟!
توی راهرو فقط اتاق خواب بود. از پله ها رفتم پایین.
ات: آها!
دوباره از پله ها رفتم پایین که رسیدم به طبقه پایین تر از همکف.
راهرو هم خیلی تاریک بود هم خیلی ساکت. اصلا چیزی نمیدیدم که بخوام اتاق رو پیدا کنم. یکم پیش مگه اینجا نبودم؟! یکم رفتم جلو چشمم به تاریکی داشت عادت میکرد.
ات: چراغ اینجا کو؟ آها ایناهاش.
رفتم سمتش که روشنش کنم. دستم هنوز بهش نخورده بود که یکی دستمو گرفتم...
ات: (جیغ)
جلوی دهنمو گرفت جسبوندم به دیوار.
ات:ججج...وو...نگ...کو...ک(توی حالت بسته بودن دهنم)
جونگکوک: دستمو بردارم که داد نمیزنی؟
سرمو به نشانهی نه تکون دادم.
دستشو برداشت
نفس نفس میزدم.
جونگ کوک: چی شده ؟ تو که زندهای؟!
ات: آدم باش دیگه. دستتو بکش.
جونگکوک: اوهوم اوهوم. بله؟!
ات: گفتم دستتو بکش!
جونگ کوک: مودب باش خانوم!
ات: انتظار داری الان مودب باشم؟! فازت چیه؟!
جونگ کوک: هعی روزگار
ات: تهیونگ کو؟
جونگکوک: رفت
ات: چی؟ کجا رفت؟!
جونگکوک: خونش دیگ!
ات: یعنی.یعنی قرار نیست بیاد؟!
جونگکوک: چرا میاد
ات: آها (نفس راحت)
جونگ: چیه مگه؟ بدون اون نمیتونی بمونی؟
از روی دیوار سر خوردم پایین و نشستم
ات: نمیدونم.
اونم نشست کنارم
ات: سخته
جونگکوک: چی؟
ات: زندگی
جونگکوک: الان میفهمی؟
ات: نه.خیلی وقت بود میدونستم ولی کسی نبود که بهش بگم.
جونگکوک: پس چهیون چی بود؟!
ات: خب اونم مثل من توی عذاب چرا باید با حرفام ناراحتش میکردم؟!
جونگکوک: خب منم مثل شما توی عذابم اونم وقتی میفهمم کسی که دوسش داشتم منو یادش نمیاد. کاری که دوستش نداشتم به من افتاده...بنظرت به من میخوره که مافیا باشم؟!
ات: خب آره.(راستی اون نمیدونست که من میدونم)
ات: چی؟! مگه مافیاییی؟
جونگکوک: تا الان یعنی نفهمیدی؟
ات: چرا حدس میزدم. بهت میاد نمیاد چون خیلی کیوتی ولی روز اول درست مثل مافیا ها دیدمت
جونگکوک: عه؟ به من میگی کیوت؟
ات: من توی زندگیم کلی مافیا و جنایت کار دیدم ولی تو از همشون معصوم تر بودی
جونگکوک: مطمئنی؟
ات: داری منو به شک میندازی چته؟
جونگ کوک: چیزیم نیست فقط دارم میپرسم.
ات: باشه . ندید میگیرم
جونگکوک: چیو؟
ات: کیوت بودنتو
جونگ کوک: آفرین لازم نبود دیگه خودم جور دیگه ای بگم.
لبخند مصنوعی زدم.
ات: راستی منظورت از اون کسی که تورو یادش نمیاد کیه؟!
...
__________________________
-----------
#fake
- ۶۴
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط