ادامه......
ادامه......
یونگی: ............
هانا: خوب من چیکار کنم که تو آشتی کنی؟
یونگی: ............
هانا: میخوای برات نارنگی بیارم؟
یونگی: ..........
هانا: با توعم.نارنگی میخوای؟
یونگی: حالا بیار شاید نظرم عوض شد
هانا: هوراااا
رفتم و براش یه ظرف نارنگی آوردم و کنارش نشستم.
ظرف رو جلوی صورتش گرفتم و گفتم:
هانا: بیا.همش مال تو♡
یه دونه نارنگی برداشت و پوستش رو کند و گذاشت توی دهنش.
ظرف نارنگی رو روی میز گذاشتم و گرد شدم و خودمو تو بغلش جا دادم
هانا: ببخشيد یونگیا. از این به بعد همیشه ازت اجازه میگیرم هرچند تو اجازه نمیدی
یونگی: خوبه میدونی اجازه نمیدم و میری!
خودمو کیوت کردم و سرم رو از رو سینش برداشتم و به بالا یعنی صورت یونگی نگاه کردم و با حالت کیوتی گفتم:
هانا: یونگییی. ببخشید🥺
یونگی: عااا چیکار کنم تو انگده کیوتی.و من هردفعه گول کیوت بودنت رو میخورمم!
هانا: ایندفه دیگه واقعیه
یونگی: باشه. میبخشمت ولی دیگه تکرار نشه مین هانا!
هانا: چشمم. میشه یه نارنگی بهم بدی؟
یونگی: تو که قلبمو دزدیدی میخوای نارنگی هامم به دزدی؟ (او خودااا🥺)
هانا: فقط یه دونه
یونگی: بیا
هانا: مرسییی♡
میگم....بریم بخوابیم؟ خوابم میاد تو هم بیا بگیر بخواب
یونگی: به یه شرط
هانا: چه شرطی؟
یونگی: اینکه بغلم کنی و بخوابی
هانا: من که از خدامه. بیا بریممم♡
یونگی: بریم♡
اونایی که میخونن نظراتون هم بگید میخوام بدونمممم
اگه ایرادی داشت هم بگید که واسه بعدی ها بهتر بنویسم، لطفا♡
یونگی: ............
هانا: خوب من چیکار کنم که تو آشتی کنی؟
یونگی: ............
هانا: میخوای برات نارنگی بیارم؟
یونگی: ..........
هانا: با توعم.نارنگی میخوای؟
یونگی: حالا بیار شاید نظرم عوض شد
هانا: هوراااا
رفتم و براش یه ظرف نارنگی آوردم و کنارش نشستم.
ظرف رو جلوی صورتش گرفتم و گفتم:
هانا: بیا.همش مال تو♡
یه دونه نارنگی برداشت و پوستش رو کند و گذاشت توی دهنش.
ظرف نارنگی رو روی میز گذاشتم و گرد شدم و خودمو تو بغلش جا دادم
هانا: ببخشيد یونگیا. از این به بعد همیشه ازت اجازه میگیرم هرچند تو اجازه نمیدی
یونگی: خوبه میدونی اجازه نمیدم و میری!
خودمو کیوت کردم و سرم رو از رو سینش برداشتم و به بالا یعنی صورت یونگی نگاه کردم و با حالت کیوتی گفتم:
هانا: یونگییی. ببخشید🥺
یونگی: عااا چیکار کنم تو انگده کیوتی.و من هردفعه گول کیوت بودنت رو میخورمم!
هانا: ایندفه دیگه واقعیه
یونگی: باشه. میبخشمت ولی دیگه تکرار نشه مین هانا!
هانا: چشمم. میشه یه نارنگی بهم بدی؟
یونگی: تو که قلبمو دزدیدی میخوای نارنگی هامم به دزدی؟ (او خودااا🥺)
هانا: فقط یه دونه
یونگی: بیا
هانا: مرسییی♡
میگم....بریم بخوابیم؟ خوابم میاد تو هم بیا بگیر بخواب
یونگی: به یه شرط
هانا: چه شرطی؟
یونگی: اینکه بغلم کنی و بخوابی
هانا: من که از خدامه. بیا بریممم♡
یونگی: بریم♡
اونایی که میخونن نظراتون هم بگید میخوام بدونمممم
اگه ایرادی داشت هم بگید که واسه بعدی ها بهتر بنویسم، لطفا♡
۱۷.۶k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.