#میراث_ابدی 💜پــارت³⁸💜 کپ👇

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــ آره.
یعون: زود باشید باید پرنسس خانمو پیدا کنیم.
*شـوگا
به اجبار میورانگ از قصر اومدیم بیرون. دو روز از دوستیمون میگذشت.........
+ با بچه میگردی؟
برگشتم سمت صدا اون وو بود. تعجب کرد.......
میورانگ: یادم باشه به دایی بگم بی ادبی.
اون وو: چرا بیرونی؟
میورانگ: چرا باید بهت بگم؟
اون وو: عاشق چشم ابروت نیستم که فقط میخوام بدونم عمه و امپراطور میدونن اینجایی؟
میورانگ: افتخارشو نداری عاشقم باشی. نوچ نمیدونن مخفیانه اومدم.
زبون باز کرد این؟!!!!........
اون وو: نمیدونی برات خطرناکه؟
میورانگ: هیچکی نمیتونه به من صدمه بزنه.
اون وو: آروم نباید بلند بگی تو دردسر میفتی.
میورانگ: خب شما دوتا هستید دیگه!
اون وو: ما خودمونم بچه ایم.
*جیــن
رو تخت نشستم........
وزیر کیم: عالیجناب بهتر نیست به دنبال ولیعهد باشید؟
جیمین: ایشون هنوز جوان هستن. چی میگید؟
وزیر کیم: چه اشکالی داره؟ برای قدرت کشور میگم.
جیمین بهم نگاه کرد. دلم میخواست برم سرشو بکنم. ولی پشتش به بِگچه گرم بود. چشامو بستم........
جیهوپ: برو سر اصل مطلب.
وزیر کیم: پزشک دربار گفتن ملکه دیگه باردار نمیشن. پادشاه هم تا حالا با هیچکدام از معشوقه هاشون رابطه نداشتن. باید عالیجناب با معشوقه اعظم رابطه برقرار کنند.
بنگ چان و تهیونگ خواستن چیزی بگن که.........
ــ باشه امشب به عمارت معشوقه هان میرم.
جیمین و جیهوپ و بنگ چانو تهیونگ با ناباوری نگام کردن. تنها راهی بود که میتونستم جناح چپو هم کنترل کنم. معشوقه هان دختر جناب هان از جناح چپ بود..........
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#میراث_ابدی #bts
دیدگاه ها (۱۵)

#میراث_ابدی 💜پــارت³⁹💜 کپ👇

#میراث_ابدی 💜پــارت⁴⁰آخـر💜 کپ👇

#میراث_ابدی 💜پــارت³⁷💜 کپ👇

#میراث_ابدی 💜پــارت³⁶💜 کپ👇

P¹⁰رفتیم توی سالنم،ت: وای چه عروس قشنگی دارم + ماهم که اینجا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط