جنگل یوسانگ
#جنگل یوسانگ
#پارت ۲۹
لاهی به خودش اومده بود نگاهی به بقیه انداخت که هر کدوم گوشه ی نشسته و در حال استراحت بودند و کوک درباره ی نقشش به اونها توضیح می داد
لاهی اما شرط می بست که لباسش الان باید پر خون باشه و درد زیاد پایین تنش حوصله همه چیز رو ازش گرفته بود حتی بلند شدن
خب این خون میتونست خون یه زامبی باشه در نظر بقیه اما زیادی کافی نبود پس پارچه ی افتاده ی کنارش رو برداشت تا روی خودش بکشه
که با برداشتن اون پارچه و دیدن اون چیز جیغ خفه ای کشید که همه به سمتش برگشتند
سر یک انسان با چشمهایی باز زیر اون پارچه ی سفید بود
عقب عقب رفت که به تنی گرم برخورد کرد و هاله ی آرامشی انگار اون رو در بر گرفت برگشت و با چهره ی کوک رو به رو شد
داشتن همچین حسی برای اون عجیب بود
کوک پارچه رو برداشت و روی اون کشید نمی خواست سون بیدار شده با دیدن اون صحنه ترسیده بشه
_اینا عادیه و البته که بعضی از اونها اینجا رو پیدا کردن
_اما پس جسد کاملش کجاست؟
دکتر نام متفکرانه گفت و به کوک چشم دوخت
_یه جایی همین ورا ولی فعلا بیخیال ترس شین باید زودتر در ریم
کوک گفت و دستش رو داخل جیب شلوارش برد و رول مورد علاقش که همه جا حمل می کرد رو در آورد و فندک رو زیرش گرفت
لاهی به سمتش حرکت کرد
_نقشه ی فرار چیه؟
کوک کامش رو بیرون فرستاد و به لاهی چشم دوخت
_دریچه ی فاضلاب وسط حیاط تیمارستانه پس باید خطر کنیم و بریم بیرون
لاهی با تصور اینکه منظور کوک از خطر چیه با چهره ای غم زده و نگران بهش زل زد
_چطور باید گولشون بزنیم؟
میدونست جواب چیه ولی دوست داشت چیز دیگه ای باشه
_فدایی
حرفش زیاد جالب نبود ولی واقعیت بود کی رو می فرستادن
دکتر نام که بهشون تو این مدت کمک زیادی کرده بود ته دوست صمیمی کوک جیم بهترین رفیقش افراد کوک یا خودش یا هم کوک که بعید بود
_من میرم
گیج و منگ مردمک چشم هاش رو روی کوک انداخت اون واقعا می خواست بمیره
_من میرم تو و بقیه هم وقتی اومدن سمت من فرار کنید
لاهی با تمسخر خندید
_انقدری شعور داریم که تنهات نزاریم
کوک متقابلاً با خنده نگاهش کرد
_الان بحث شعور نی جونهه
ته که از مکالمه ی اون دو نفر آگاه شده بود بهشون پیوست
_من تنهات نمی زارم کوک
با حرف ته با چهره ای عصبی اما نگران بهش نگاه کرد
_احمق تو اون همه فیلمو برا عمت گرفتی برو بیرون پولدار شو!
البته میدونست که اینجوری فایده ای نداره پس به کمک یونگ باید گولش می زد
...
#بی تی اس
#پارت ۲۹
لاهی به خودش اومده بود نگاهی به بقیه انداخت که هر کدوم گوشه ی نشسته و در حال استراحت بودند و کوک درباره ی نقشش به اونها توضیح می داد
لاهی اما شرط می بست که لباسش الان باید پر خون باشه و درد زیاد پایین تنش حوصله همه چیز رو ازش گرفته بود حتی بلند شدن
خب این خون میتونست خون یه زامبی باشه در نظر بقیه اما زیادی کافی نبود پس پارچه ی افتاده ی کنارش رو برداشت تا روی خودش بکشه
که با برداشتن اون پارچه و دیدن اون چیز جیغ خفه ای کشید که همه به سمتش برگشتند
سر یک انسان با چشمهایی باز زیر اون پارچه ی سفید بود
عقب عقب رفت که به تنی گرم برخورد کرد و هاله ی آرامشی انگار اون رو در بر گرفت برگشت و با چهره ی کوک رو به رو شد
داشتن همچین حسی برای اون عجیب بود
کوک پارچه رو برداشت و روی اون کشید نمی خواست سون بیدار شده با دیدن اون صحنه ترسیده بشه
_اینا عادیه و البته که بعضی از اونها اینجا رو پیدا کردن
_اما پس جسد کاملش کجاست؟
دکتر نام متفکرانه گفت و به کوک چشم دوخت
_یه جایی همین ورا ولی فعلا بیخیال ترس شین باید زودتر در ریم
کوک گفت و دستش رو داخل جیب شلوارش برد و رول مورد علاقش که همه جا حمل می کرد رو در آورد و فندک رو زیرش گرفت
لاهی به سمتش حرکت کرد
_نقشه ی فرار چیه؟
کوک کامش رو بیرون فرستاد و به لاهی چشم دوخت
_دریچه ی فاضلاب وسط حیاط تیمارستانه پس باید خطر کنیم و بریم بیرون
لاهی با تصور اینکه منظور کوک از خطر چیه با چهره ای غم زده و نگران بهش زل زد
_چطور باید گولشون بزنیم؟
میدونست جواب چیه ولی دوست داشت چیز دیگه ای باشه
_فدایی
حرفش زیاد جالب نبود ولی واقعیت بود کی رو می فرستادن
دکتر نام که بهشون تو این مدت کمک زیادی کرده بود ته دوست صمیمی کوک جیم بهترین رفیقش افراد کوک یا خودش یا هم کوک که بعید بود
_من میرم
گیج و منگ مردمک چشم هاش رو روی کوک انداخت اون واقعا می خواست بمیره
_من میرم تو و بقیه هم وقتی اومدن سمت من فرار کنید
لاهی با تمسخر خندید
_انقدری شعور داریم که تنهات نزاریم
کوک متقابلاً با خنده نگاهش کرد
_الان بحث شعور نی جونهه
ته که از مکالمه ی اون دو نفر آگاه شده بود بهشون پیوست
_من تنهات نمی زارم کوک
با حرف ته با چهره ای عصبی اما نگران بهش نگاه کرد
_احمق تو اون همه فیلمو برا عمت گرفتی برو بیرون پولدار شو!
البته میدونست که اینجوری فایده ای نداره پس به کمک یونگ باید گولش می زد
...
#بی تی اس
۳.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.