⅘
با حرف دکتر اشک تو چشمام اومد پایین .. ا.ت ا،ت ... بارداره ؟
+ باردار...ه؟
دکتر: بله .. بودن دوهفته میشه ولی ...
+ ولی چی؟...
دکتر: بچه سقط شده .. فشار استرس نزدیک به خفه شدن مشکل معده درد و بد تر از همه فاصله ای که افتادن
( همونموقع که دست یارو از دور گردنش جدا شد خودشو نتونست نگه داره و با شکم خورد و عوف شد دیگه)
ا.. مکان .. نداره ..
دکتر: متاسفم ... میتونین ببینینشون فقط ،.. خودشون متوجه داستان بچه شدن ..
اشکام میریخت .. سمت دیوار رفتم ... چند تا مشت زدم .. چرا تنهاش گذاشتم ... ال..ان اون بچه سقط شده .. اون.. هیچی نمیفهمیدم دستم و دکتر باند پیچی کرده بود اشکام و پاک کردم وارد اتاق شدم ... با قیافه ا.ت بیشتر بهم میریختم .. به سقف سفید زل زده بود حتی پلک هم نمیزد ..، چشماش کاسه خون بود لباش بیرنگ ...
سرمو گذاشتم رو قلبش ..
+ ببخشید.. فقط ببخشید...
اشکام میریخت رو پیرهن سفیدش .. دست و روی موهام میکشید
- عب نداره (بغض و لکنت زیاد و اشک)
- دستت ؟
+ مهم تویی نه من ... حساب اون مرتیکه عوضی و میدم
- برای من مهم تویی ..
+ چر..ا بهم نگفتی حامله ای؟
- خودم الان فهمیدم ...(اشک میریزه)
سرمو از رو قلبش برداشتم و خوابیدم کنارش موهاشو کنار زدم
+ ا.ت حالت خیلی بدع .. قول میدم زود خوب شی ..
رو پیشونیش یه بوسه زدم
- خوب میشم .. نگران نباش ...
ا.ت ویو
تو دلم انگار خون بود .. خیلی حالم داغون تر از صورتم بود ... سر کوک و به سینم تکیه دادم که دوتامون خوابمون برد ...
+ باردار...ه؟
دکتر: بله .. بودن دوهفته میشه ولی ...
+ ولی چی؟...
دکتر: بچه سقط شده .. فشار استرس نزدیک به خفه شدن مشکل معده درد و بد تر از همه فاصله ای که افتادن
( همونموقع که دست یارو از دور گردنش جدا شد خودشو نتونست نگه داره و با شکم خورد و عوف شد دیگه)
ا.. مکان .. نداره ..
دکتر: متاسفم ... میتونین ببینینشون فقط ،.. خودشون متوجه داستان بچه شدن ..
اشکام میریخت .. سمت دیوار رفتم ... چند تا مشت زدم .. چرا تنهاش گذاشتم ... ال..ان اون بچه سقط شده .. اون.. هیچی نمیفهمیدم دستم و دکتر باند پیچی کرده بود اشکام و پاک کردم وارد اتاق شدم ... با قیافه ا.ت بیشتر بهم میریختم .. به سقف سفید زل زده بود حتی پلک هم نمیزد ..، چشماش کاسه خون بود لباش بیرنگ ...
سرمو گذاشتم رو قلبش ..
+ ببخشید.. فقط ببخشید...
اشکام میریخت رو پیرهن سفیدش .. دست و روی موهام میکشید
- عب نداره (بغض و لکنت زیاد و اشک)
- دستت ؟
+ مهم تویی نه من ... حساب اون مرتیکه عوضی و میدم
- برای من مهم تویی ..
+ چر..ا بهم نگفتی حامله ای؟
- خودم الان فهمیدم ...(اشک میریزه)
سرمو از رو قلبش برداشتم و خوابیدم کنارش موهاشو کنار زدم
+ ا.ت حالت خیلی بدع .. قول میدم زود خوب شی ..
رو پیشونیش یه بوسه زدم
- خوب میشم .. نگران نباش ...
ا.ت ویو
تو دلم انگار خون بود .. خیلی حالم داغون تر از صورتم بود ... سر کوک و به سینم تکیه دادم که دوتامون خوابمون برد ...
۱۹.۹k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.