رمان شب مهتابی پارت ۴
*دامیان* (زود باشین تا کسی شما هارو ندیده)
اون دختره که از خنده پخش زمین شده آنیا نیست وایی الان همه به من نگاه میکنن
(بدویید برین توی کلاس میز ۱۰ بزارین منم میام)
بعد دستامو کردم توی جیبم و آروم و با آرامش راه رفتم اما آنیا هنوز داشت به من میخندید احساس میکردم دارم قرمز میشم بازم قلبم قاط زده بود چرا ؟
ببخشید
میدونم خیلی کم بود
اون دختره که از خنده پخش زمین شده آنیا نیست وایی الان همه به من نگاه میکنن
(بدویید برین توی کلاس میز ۱۰ بزارین منم میام)
بعد دستامو کردم توی جیبم و آروم و با آرامش راه رفتم اما آنیا هنوز داشت به من میخندید احساس میکردم دارم قرمز میشم بازم قلبم قاط زده بود چرا ؟
ببخشید
میدونم خیلی کم بود
۳۵۴
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.