پارت ٧ ( پل سرنوشت)
ها ا سلام لی نو
لی نو +
سلام ی چیزی می خوام بهت بدم 😱😮اینا هاش بگیرش 🙂
لیا #
وایی ممنون 😍😍😳😳 (اومد جلو و من رو بغلم کرد ) گفتم من ها گوشیم زنگ خورد مامانم ها ببخشید لی نو من باید برم خداحافظی شاید هم دیگر رو ببینیم.
لی نو + باشه خداحافظی.
لیا #
رفتم (ناراحت بودم از این که این جوری تمام شد آه) ایش سلام مامان کاریم داشتی آها ها آره خداحافظ (بهش گفت بیا خونه همین الان فهمیدی خداحافظ)
رفتم خونه مامانم ی زی بغل مامانم نشسته بود ها مامان این کی و اون
و ی پسر هم بود اییی چقدر زشته🤢🤮
مامانش &
ها آها این مادر پسر است و شما باید باهم ازدواج کنید 😱😱😱
لیا #
هههههااا چی (لیا همرو با داد میگه)
من نمی خوام آه من خودم یکی رو دارم نمی خوام دیگه ایش 😠🤬 رفتم
آه ی لباس سفید و کت بنفش پوشیدم (اسلاید بد) و رفتم بیرون گوشیم زنگ
خورد ها کیه آ بابام چیکار داره الو بابا
ها چی باشه فردا میام خداحافظ 😲
داشتم راه میرفتم که خوردم به لی نو
ها سلام لی نو
لی نو +
سلام خوبی
لیا #
(دیدم دست کشید به موهام وایی) ببین
لی نو من و تو چند روز هم دیگر رو ببینیم😱😱😓😓🥺🥺😭😭😫😫لی نو +
ها (واقعا باورم نمیشه 😞) ام چرا 🥺
لیا #
چون پدرم مریض شده...... خداحافظ
رفتم هتل وصایلم رو جم کردم و نشستم به گریه کردم هق هق فردا صبح امروز
ی لباس سفید و صورتی ساده پوشیدم
(اسلاید بد) ورفتم کانادا........ رسیدم
ها بابا 🥺😫😭
لی نو +
سلام ی چیزی می خوام بهت بدم 😱😮اینا هاش بگیرش 🙂
لیا #
وایی ممنون 😍😍😳😳 (اومد جلو و من رو بغلم کرد ) گفتم من ها گوشیم زنگ خورد مامانم ها ببخشید لی نو من باید برم خداحافظی شاید هم دیگر رو ببینیم.
لی نو + باشه خداحافظی.
لیا #
رفتم (ناراحت بودم از این که این جوری تمام شد آه) ایش سلام مامان کاریم داشتی آها ها آره خداحافظ (بهش گفت بیا خونه همین الان فهمیدی خداحافظ)
رفتم خونه مامانم ی زی بغل مامانم نشسته بود ها مامان این کی و اون
و ی پسر هم بود اییی چقدر زشته🤢🤮
مامانش &
ها آها این مادر پسر است و شما باید باهم ازدواج کنید 😱😱😱
لیا #
هههههااا چی (لیا همرو با داد میگه)
من نمی خوام آه من خودم یکی رو دارم نمی خوام دیگه ایش 😠🤬 رفتم
آه ی لباس سفید و کت بنفش پوشیدم (اسلاید بد) و رفتم بیرون گوشیم زنگ
خورد ها کیه آ بابام چیکار داره الو بابا
ها چی باشه فردا میام خداحافظ 😲
داشتم راه میرفتم که خوردم به لی نو
ها سلام لی نو
لی نو +
سلام خوبی
لیا #
(دیدم دست کشید به موهام وایی) ببین
لی نو من و تو چند روز هم دیگر رو ببینیم😱😱😓😓🥺🥺😭😭😫😫لی نو +
ها (واقعا باورم نمیشه 😞) ام چرا 🥺
لیا #
چون پدرم مریض شده...... خداحافظ
رفتم هتل وصایلم رو جم کردم و نشستم به گریه کردم هق هق فردا صبح امروز
ی لباس سفید و صورتی ساده پوشیدم
(اسلاید بد) ورفتم کانادا........ رسیدم
ها بابا 🥺😫😭
۲.۸k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.