فیک تهیونگ (عشق+بی انتها)p55
هیناه
_اینا رو بدین بخش بایگانی جدیدا رو برام بیارین
_چشم
پرونده ها رو برداشتم زیاد و سنگین بودن بدون اینکه توجهی به اطراف کنم قدمی برداشتم با برخورد به شخصی پرونده ها ریختن زمینو صدای بدی ایجاد شد
_متاسفم شما حالتون خوبه؟
به یه خانم برخورد کرده بودم که اصلا تابحال ندیده بودمش...
_حواست کجاست
با اخم نگاش کردم ، این چه طرزه حرف زدن بود
به سختی با اون کفشایی که پاشنه هاشون نازک بود بلند شد از زمین و با مرتب کردن خودش لبخندی بهم زد و گفت : عامم.. ببخشید منم حواس پرتی کردم
با قیافه پوکری نگاش کردمو گفتم : نه مشکلی نیست
روبه منشی گفت: تهیونگ تو اتاقشه؟
تهیونگ؟! چرا گفت تهیونگ و نگفت جناب کیم یا رییس کیم؟!
منشی گفت: نه ایشون طبقه بالا هستن
_اوم ممنون
با ناز دستی تکون داد و رفت
مشکوک بهش خیره شدم..یه دختر هم قد خودم که به لطف اون پاشنه ها بلندتر دیده میشد با یه پیراهن شیک نارنجی رنگو یه پالتویی که رو دوشش بود...موهاشم که کوتاه
_چه خانمِ با جذبهای
این جمله منشیم بود که اونم مثل من محوه اون خانم شده بود
بیخیال شونهای بالا انداختمو بعد از برداشتن پرونده ها راهیه دفترم شدم.
تهیونگ
چند تقه به در خورد بدون اینکه نگاهمو از لپ تاپ بگیرم اجازه ورود دادم
_سلام
با صداش سرمو تو یه ثانیه بالا آوردم
_سویون؟
با حالت آرومی گفت: تهیونگ؟
نفس عمیقی کشیدم و از روی صندلی بلند شدم،عینکمو گذاشتم روی میز و سمتش قدم برداشتم
_اینجا چیکار میکنی ؟
روبه روش قرار گرفتم،با منحرف کردن نگاهش به اطراف گفت: اول..اول اومدم دیدنِ تو..بعدشم کار
پوزخندی زدمو چند قدم ازش فاصله گرفتم
_دیدنِ من؟ اول؟ تحت تاثیر قرار گرفتم
لحن تمسخر آمیزمو گرفت
_اینا رو بدین بخش بایگانی جدیدا رو برام بیارین
_چشم
پرونده ها رو برداشتم زیاد و سنگین بودن بدون اینکه توجهی به اطراف کنم قدمی برداشتم با برخورد به شخصی پرونده ها ریختن زمینو صدای بدی ایجاد شد
_متاسفم شما حالتون خوبه؟
به یه خانم برخورد کرده بودم که اصلا تابحال ندیده بودمش...
_حواست کجاست
با اخم نگاش کردم ، این چه طرزه حرف زدن بود
به سختی با اون کفشایی که پاشنه هاشون نازک بود بلند شد از زمین و با مرتب کردن خودش لبخندی بهم زد و گفت : عامم.. ببخشید منم حواس پرتی کردم
با قیافه پوکری نگاش کردمو گفتم : نه مشکلی نیست
روبه منشی گفت: تهیونگ تو اتاقشه؟
تهیونگ؟! چرا گفت تهیونگ و نگفت جناب کیم یا رییس کیم؟!
منشی گفت: نه ایشون طبقه بالا هستن
_اوم ممنون
با ناز دستی تکون داد و رفت
مشکوک بهش خیره شدم..یه دختر هم قد خودم که به لطف اون پاشنه ها بلندتر دیده میشد با یه پیراهن شیک نارنجی رنگو یه پالتویی که رو دوشش بود...موهاشم که کوتاه
_چه خانمِ با جذبهای
این جمله منشیم بود که اونم مثل من محوه اون خانم شده بود
بیخیال شونهای بالا انداختمو بعد از برداشتن پرونده ها راهیه دفترم شدم.
تهیونگ
چند تقه به در خورد بدون اینکه نگاهمو از لپ تاپ بگیرم اجازه ورود دادم
_سلام
با صداش سرمو تو یه ثانیه بالا آوردم
_سویون؟
با حالت آرومی گفت: تهیونگ؟
نفس عمیقی کشیدم و از روی صندلی بلند شدم،عینکمو گذاشتم روی میز و سمتش قدم برداشتم
_اینجا چیکار میکنی ؟
روبه روش قرار گرفتم،با منحرف کردن نگاهش به اطراف گفت: اول..اول اومدم دیدنِ تو..بعدشم کار
پوزخندی زدمو چند قدم ازش فاصله گرفتم
_دیدنِ من؟ اول؟ تحت تاثیر قرار گرفتم
لحن تمسخر آمیزمو گرفت
۶.۲k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.