حاکمان جهنم: پارت ۱۹
از زبان ادمین امیر ظهر برگشته بود خونه و دید شبکه ی یک سیمای خانواده داره خیاطی یاد میده و زهرا خانم داره میبینه و توی دفتر خیاطیش یاداشت میکنه
امیر سریع کنترل رو برداشت و زد شبکه ی دیگه
زهرا خانم : لش دراز بی مصرف مگه نمیبینی دارم میبینم
امیر : نه داری میخونی
زهرا خانم : بزن شبکه یک من ببنم بعد تو ببین
امیر هوف کلافه تی کشید و زد شبکه
بعد خیاطی زهرا خانم همونجا روی مبل وا رفت
حسش نبود بره کنترل ورداره پس به همین سیمای خانواده کفایت داد
یه روانشناس اومده بود و داشت حرف میزد و امیرم از بیکاری گوش میکرد مشاوره داشت میگف روزی ده دیقه الکی بخندید
هز نظر امیر پیشنهاد بدی نبود
و شروع کرد به خندیدن
شبم همینطور
زهرا خانم : خدایا اینو شفا بده رو دستم بار نکنه یه پولیم به مت بده
از زبان ا.ت
آروم داشتم میرفتم توی اتاق امیر که یهو یکی دستم رو گرفت برگشتم دیدم شوگا هیونگه
ا.ت : شوگا
شوگا : ا.ت چیکار میکنی
ا.ت : میخوام برم شناسنامه ی امیر رو بردارم
شوگا : واسه چی
ا.ت : میخواد بره
شوگا : کجا
ا.ت : روانی میخواد با دوستاش بره خارج منم میخوام برم منو نمیبره پس من نمیرم اونم نمیره
شوگا : یه دختر بین کلی پسررر ( عصبانی )
ا.ت : من مشکلی در این رابطه ندارم
شوگا : تو خیلی غلط کردی که مشکلی نداری بدو توی اتاقت بدو ( عصبی )
ا.ت : چرا اینجور میکنی
و ناراحت رفت توی اتاق
ا.ت : پسره ی دیوونه امیر کثافت من اگه بمیرم هم نمیزارم تو بری
آروم از اتاقم اومدم و رفتم به سمت اتاق امیر که یهو تز یقه آویزون شدم و رفتم بالا
شوگا : جایی تشریف میبردین
ا.ت : مرد گوربه ای به تو چه هان من میخوام برم شناسنامه ی اون گودزیلا رو وردارم نره ترکیه من میخوام برم با هانده ارچل عکس بگیرم
امیر : اول که اینکه مسافرت من لغو شده آبنبات دوما شناسنامه ی منو ورداری من نمیتونم برم
ا.ت : امیررررر نرووووو( گریه )
امیر : آخه آبنبات کوچولو من هر جا که برم تو پش سر منی قربونت بشم من
و ا.ت رو از شوگا گرفت و بغلش کرد
امیر : آبنبات گریه نکن باسه من خو جایی نمیرم دیگه
ا.ت : چرا میری من هم دلم واست تنگ میشه هم دلم نمیاد تنها بری هم از اون رفیق گولاخت کوروش میترسم که بیام مرتیکه گنده
امیر : خب چون تو کوچولویی همه بزرگن فک میکنی همه غولن آبنبات کوچولو حالا همین آقا کوروش شما یکماه خاستگار شما تشریف دارن منتها همه حتی من مخالفم
شوگا : گه خورده اومد خاستگاری
ا.ت : هی پیشی آروم باش( گریه * )
امیر سریع کنترل رو برداشت و زد شبکه ی دیگه
زهرا خانم : لش دراز بی مصرف مگه نمیبینی دارم میبینم
امیر : نه داری میخونی
زهرا خانم : بزن شبکه یک من ببنم بعد تو ببین
امیر هوف کلافه تی کشید و زد شبکه
بعد خیاطی زهرا خانم همونجا روی مبل وا رفت
حسش نبود بره کنترل ورداره پس به همین سیمای خانواده کفایت داد
یه روانشناس اومده بود و داشت حرف میزد و امیرم از بیکاری گوش میکرد مشاوره داشت میگف روزی ده دیقه الکی بخندید
هز نظر امیر پیشنهاد بدی نبود
و شروع کرد به خندیدن
شبم همینطور
زهرا خانم : خدایا اینو شفا بده رو دستم بار نکنه یه پولیم به مت بده
از زبان ا.ت
آروم داشتم میرفتم توی اتاق امیر که یهو یکی دستم رو گرفت برگشتم دیدم شوگا هیونگه
ا.ت : شوگا
شوگا : ا.ت چیکار میکنی
ا.ت : میخوام برم شناسنامه ی امیر رو بردارم
شوگا : واسه چی
ا.ت : میخواد بره
شوگا : کجا
ا.ت : روانی میخواد با دوستاش بره خارج منم میخوام برم منو نمیبره پس من نمیرم اونم نمیره
شوگا : یه دختر بین کلی پسررر ( عصبانی )
ا.ت : من مشکلی در این رابطه ندارم
شوگا : تو خیلی غلط کردی که مشکلی نداری بدو توی اتاقت بدو ( عصبی )
ا.ت : چرا اینجور میکنی
و ناراحت رفت توی اتاق
ا.ت : پسره ی دیوونه امیر کثافت من اگه بمیرم هم نمیزارم تو بری
آروم از اتاقم اومدم و رفتم به سمت اتاق امیر که یهو تز یقه آویزون شدم و رفتم بالا
شوگا : جایی تشریف میبردین
ا.ت : مرد گوربه ای به تو چه هان من میخوام برم شناسنامه ی اون گودزیلا رو وردارم نره ترکیه من میخوام برم با هانده ارچل عکس بگیرم
امیر : اول که اینکه مسافرت من لغو شده آبنبات دوما شناسنامه ی منو ورداری من نمیتونم برم
ا.ت : امیررررر نرووووو( گریه )
امیر : آخه آبنبات کوچولو من هر جا که برم تو پش سر منی قربونت بشم من
و ا.ت رو از شوگا گرفت و بغلش کرد
امیر : آبنبات گریه نکن باسه من خو جایی نمیرم دیگه
ا.ت : چرا میری من هم دلم واست تنگ میشه هم دلم نمیاد تنها بری هم از اون رفیق گولاخت کوروش میترسم که بیام مرتیکه گنده
امیر : خب چون تو کوچولویی همه بزرگن فک میکنی همه غولن آبنبات کوچولو حالا همین آقا کوروش شما یکماه خاستگار شما تشریف دارن منتها همه حتی من مخالفم
شوگا : گه خورده اومد خاستگاری
ا.ت : هی پیشی آروم باش( گریه * )
۵.۶k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.