ادامه ی پارت ۱
استاد اومد تو همه به نشانه ی احترام پاشدن سر خم کردن
استاد : بشینید
همه نشستن
یکی از معلم ها اومد تو و به استاد یچیزی گفت
با خودم گفتم لابد بخواتر باجی ولی میترسیدم چیفویو فهمیده باشه چون به کسی هیچی نگفتم
استاد : بچه ها سه تا انتقالی از سئول داریم
تعجب کردم
استاد : خودتون رو معرفی کنید
باجی : باجی هستم
میا : سلام گایز من میا هستم
لیا : سلام لیا هستم عشقتون
من باجی همزمان پوس خند زدیم
چیفویو یه کلاس بالاتر از ما بود
استاد:باجی یه مکان برای نشستن انتخاب کن و اگر خواستی کسی رو بلند کنی می تونی ولی اون شخص هم باید موافق باشه
باجی : باش
اومد سمتم کنار منم همیشه خالیه ولی خوش حال بودم که باجی کنارمه
باجی: سلام
یوکی : چخبر
چند ساعت بعد مدرسه
داشتم می رفتم تبقه ی بالا که برم پیش چیفویو باجی هم برای سوپرایز پایین بود داشتم می رفتم که یهو
امید وارم دوست داشته باشید
(*^-^)/\(*^-^*)/\(^-^*)(*^-^)/\(*^-^*)/\(^-^*)(*^-^)/\(*^-^*)/\(^-^*)(*^-^)/\(*^-^*)/\(^-^*)(*≧∀≦)人(≧∀≦*)♪(*≧∀≦)人(≧∀≦*)♪(*≧∀≦)人(≧∀≦*)♪(*≧∀≦)人(≧∀≦*)♪(*≧∀≦)人(≧∀≦*)♪(*≧∀≦)人
استاد : بشینید
همه نشستن
یکی از معلم ها اومد تو و به استاد یچیزی گفت
با خودم گفتم لابد بخواتر باجی ولی میترسیدم چیفویو فهمیده باشه چون به کسی هیچی نگفتم
استاد : بچه ها سه تا انتقالی از سئول داریم
تعجب کردم
استاد : خودتون رو معرفی کنید
باجی : باجی هستم
میا : سلام گایز من میا هستم
لیا : سلام لیا هستم عشقتون
من باجی همزمان پوس خند زدیم
چیفویو یه کلاس بالاتر از ما بود
استاد:باجی یه مکان برای نشستن انتخاب کن و اگر خواستی کسی رو بلند کنی می تونی ولی اون شخص هم باید موافق باشه
باجی : باش
اومد سمتم کنار منم همیشه خالیه ولی خوش حال بودم که باجی کنارمه
باجی: سلام
یوکی : چخبر
چند ساعت بعد مدرسه
داشتم می رفتم تبقه ی بالا که برم پیش چیفویو باجی هم برای سوپرایز پایین بود داشتم می رفتم که یهو
امید وارم دوست داشته باشید
(*^-^)/\(*^-^*)/\(^-^*)(*^-^)/\(*^-^*)/\(^-^*)(*^-^)/\(*^-^*)/\(^-^*)(*^-^)/\(*^-^*)/\(^-^*)(*≧∀≦)人(≧∀≦*)♪(*≧∀≦)人(≧∀≦*)♪(*≧∀≦)人(≧∀≦*)♪(*≧∀≦)人(≧∀≦*)♪(*≧∀≦)人(≧∀≦*)♪(*≧∀≦)人
۲۴۹
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.