𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۶ پارت ۸
_ینی چی که مست بوده؟من خودم با چشمای خودم دیدممم میفهمی جیمینا؟
جیمی_میدونم ولی اون گفت من فکر کردم ا.ت اس اخه خیلی......
_اخه خیلی چی؟منو با یک هرزه اشتباه گرفته اینو کی میتونه قبول کنه؟
سوکی_خب ا.ت توهم درک کن از زبون خودش بشنو شاید واقعا قضیه یک چیز دیگس
_بخدا هیچی نمیدونم اونی هیچی بعد ۴ سال هنوز ندیدمش اینجوری بهم ریختم
جیمی_اون حالش از تو بدتره
_خب که چی؟باید برام مهم باشه؟[معلومه که مهمه من جونمو حاضرم براش بدم]
جیمی_خیلی یک دنده و لجبازی
سوکی_هعییی چیکار میشه کرد......ها راستی اومدی هیچی هم برات نیاورم وای چی میخوری عشقم؟
جیمی_چیزی نمیخوام اومدم فقط ببینمت
_جیمینا؟
جیمی_بله
_ف.فقط یک سوال دارم
جیمی_چه سوالی
_م.میگم بعد از من.......ینی بعد من با کسی دیگه ای نبود؟
جیمی_دیدیی که هنوزم درگیرشی
_اصلا به من ربطی نداره با هر خری میخواد باشه
جیمی_😂😂💔با کسی نبود ینی میگفت بعد تو هیچ کس حق ورود به قلبش رو نداره.....گفته قلبم برای ورود همه بستس ولی به روی ا.ت همیشه بازه
_هوم[وای خدایاااااا عاشق نشده این عالیه]
جیمی_خب عشقم من برم دیگه
سوکی_بودی حالا کجا میری
جیمی_بریم با پسرا تمرین داریم
سوکی_برو عشقم فدات شم
جیمی_خدافظ خواهر زن
_خدافظ
جیمین رفت منم میخواستم پول رو حساب کنم که سوکی نذاشت
سوکی_بزار سرجاش پولتو ببینم مگه من از خواهرم پول میگیرم؟
_ولی....
سوکی_ولی و اما خبری نیست برو بسلامت پول نمیخواد بدی
_ای بابا باشه پس من رفتم بای بای
سوکی_بسلامت قربونت شم
اومدم بیرون دیدم چانگ مین توی ماشین خواب رفته😂🥺
رفتم اروم صداش کردم که بیدار شد
چان_اوه خانم اومدین؟ببخشید خسته بودم خوابیدم
_تو در روز چقدر میخوابی مگه؟
چانگ_خانم حدودا ۲ ساعت
_حدامرگم بده الان رفتیم میگیری استراحت میکنی حسابی
چانگ_چشم خانم ولی.....
_حرف نباشه
سوار ماشین شدم
_برو خونه ببینم
با خجالت زدگی ماشین رو روشن کرد و رفتیم خونه از ماشین پیاده شدم برگشتم پشت سرم
_ببین چانگ مین الان میگیری میخوابی هرکی هم چیزی بهت گفت مثلا پیدینیم دعوات کرد من باهاش حرف میزنم
چانگ_چشم خانم خیلی ممنون
رفتم خونه گرسنم بود حوصله درست کردن هم نداشتم😐😂
ولی دلم بدجور حوس قیمه مرغ کرده بود چند وقتی که غذای ایرانی نخورده بودم
پس دست به کار شدم و درستش کردم
ساعت ۵ بود شروع به درست کردن کردم
تا ساعت هفت هم حاضر شد
با اشتیاق کامل نشستم پشت میز برای خودم غذا کشیدم و خوردم وووییی چقدر خوشمزس دوتا بشقاب خوردم داشتم به مرز ترکیدن میرسیدم
میزو جمع کردم ظرفارو هم شستم رفتم تو اتاقم گوشیمو برداشتم حدودا از موقعی که شروع به کار کردم یک پیج رسمی برای خودم تو اینستا زدم که الان حدودا ۴۰ میلیونی فالوور داشتم
حدودایی داشتم.............
جیمی_میدونم ولی اون گفت من فکر کردم ا.ت اس اخه خیلی......
_اخه خیلی چی؟منو با یک هرزه اشتباه گرفته اینو کی میتونه قبول کنه؟
سوکی_خب ا.ت توهم درک کن از زبون خودش بشنو شاید واقعا قضیه یک چیز دیگس
_بخدا هیچی نمیدونم اونی هیچی بعد ۴ سال هنوز ندیدمش اینجوری بهم ریختم
جیمی_اون حالش از تو بدتره
_خب که چی؟باید برام مهم باشه؟[معلومه که مهمه من جونمو حاضرم براش بدم]
جیمی_خیلی یک دنده و لجبازی
سوکی_هعییی چیکار میشه کرد......ها راستی اومدی هیچی هم برات نیاورم وای چی میخوری عشقم؟
جیمی_چیزی نمیخوام اومدم فقط ببینمت
_جیمینا؟
جیمی_بله
_ف.فقط یک سوال دارم
جیمی_چه سوالی
_م.میگم بعد از من.......ینی بعد من با کسی دیگه ای نبود؟
جیمی_دیدیی که هنوزم درگیرشی
_اصلا به من ربطی نداره با هر خری میخواد باشه
جیمی_😂😂💔با کسی نبود ینی میگفت بعد تو هیچ کس حق ورود به قلبش رو نداره.....گفته قلبم برای ورود همه بستس ولی به روی ا.ت همیشه بازه
_هوم[وای خدایاااااا عاشق نشده این عالیه]
جیمی_خب عشقم من برم دیگه
سوکی_بودی حالا کجا میری
جیمی_بریم با پسرا تمرین داریم
سوکی_برو عشقم فدات شم
جیمی_خدافظ خواهر زن
_خدافظ
جیمین رفت منم میخواستم پول رو حساب کنم که سوکی نذاشت
سوکی_بزار سرجاش پولتو ببینم مگه من از خواهرم پول میگیرم؟
_ولی....
سوکی_ولی و اما خبری نیست برو بسلامت پول نمیخواد بدی
_ای بابا باشه پس من رفتم بای بای
سوکی_بسلامت قربونت شم
اومدم بیرون دیدم چانگ مین توی ماشین خواب رفته😂🥺
رفتم اروم صداش کردم که بیدار شد
چان_اوه خانم اومدین؟ببخشید خسته بودم خوابیدم
_تو در روز چقدر میخوابی مگه؟
چانگ_خانم حدودا ۲ ساعت
_حدامرگم بده الان رفتیم میگیری استراحت میکنی حسابی
چانگ_چشم خانم ولی.....
_حرف نباشه
سوار ماشین شدم
_برو خونه ببینم
با خجالت زدگی ماشین رو روشن کرد و رفتیم خونه از ماشین پیاده شدم برگشتم پشت سرم
_ببین چانگ مین الان میگیری میخوابی هرکی هم چیزی بهت گفت مثلا پیدینیم دعوات کرد من باهاش حرف میزنم
چانگ_چشم خانم خیلی ممنون
رفتم خونه گرسنم بود حوصله درست کردن هم نداشتم😐😂
ولی دلم بدجور حوس قیمه مرغ کرده بود چند وقتی که غذای ایرانی نخورده بودم
پس دست به کار شدم و درستش کردم
ساعت ۵ بود شروع به درست کردن کردم
تا ساعت هفت هم حاضر شد
با اشتیاق کامل نشستم پشت میز برای خودم غذا کشیدم و خوردم وووییی چقدر خوشمزس دوتا بشقاب خوردم داشتم به مرز ترکیدن میرسیدم
میزو جمع کردم ظرفارو هم شستم رفتم تو اتاقم گوشیمو برداشتم حدودا از موقعی که شروع به کار کردم یک پیج رسمی برای خودم تو اینستا زدم که الان حدودا ۴۰ میلیونی فالوور داشتم
حدودایی داشتم.............
۲۸.۹k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.