نشد نشد نشد...
توجه: این متن رنگ و بوی غم و ناراحتی و یاس دارد،اگر به دنبال شادی هستید این متن را نخوانید!
قلبم این روزها آشفته است...
حس خواسته شدن و خواسته نشدن به آن راحتی ها که میگویند نیست...
دردناک است بخواهی کسی بخواهدت اما او پس بزند...
و دردناک است بخواهی کسی از زندگی ات پاک شود اما پاک نشود که نشود که نشود...
راستش مدتهابود سراغ نوشتن احساساتم نیامده بودم...
میدانید اوج غم داستان آنجاست که نویسنده خود ببارد و دست از ادامه نگارش بشوید...
دست شسته ام از نگارش احساسات بارانی ام...
هنوز هم میبارد احساساتم، اما دیگر از قلمم چکه نمیکند،برگونه هایم میغلتد و داغیشان چانه ام را میسوزاند...
حال و هوای من ابری شده...
ابری بودن زیباست...
آفتاب پشت ابر ⛅ کمتر جگرت را میسوزاند...
اما این دل لا مذهب نمیداند چگونه زیبایی هارا ببیند،تندی میگیرد و میکشد مارا تا ببارد از چشم های وامانده مان...
اما میدانید چرا دوباره نوشتم؟!
چون ترسیدم
چون تازگی علاوه بر انگشتانم چشم هایم نیز نمیبارید...
ترسیدم از اینکه این قطرات،نه تبخیر شوند و کلمه و نگارش،و نه باران شوند و از چشم هایم سرازیر...
ترسیدم این سد پر شود و روزی این دیوار هایل بشکند و قلبم را آب ببرد...
مرداد ۱۴۰۰
واقعا نمیدونم چرا این عکسو انتخاب کردم،خودتون یه ربطی پیدا کنید به منم بگید
قلبم این روزها آشفته است...
حس خواسته شدن و خواسته نشدن به آن راحتی ها که میگویند نیست...
دردناک است بخواهی کسی بخواهدت اما او پس بزند...
و دردناک است بخواهی کسی از زندگی ات پاک شود اما پاک نشود که نشود که نشود...
راستش مدتهابود سراغ نوشتن احساساتم نیامده بودم...
میدانید اوج غم داستان آنجاست که نویسنده خود ببارد و دست از ادامه نگارش بشوید...
دست شسته ام از نگارش احساسات بارانی ام...
هنوز هم میبارد احساساتم، اما دیگر از قلمم چکه نمیکند،برگونه هایم میغلتد و داغیشان چانه ام را میسوزاند...
حال و هوای من ابری شده...
ابری بودن زیباست...
آفتاب پشت ابر ⛅ کمتر جگرت را میسوزاند...
اما این دل لا مذهب نمیداند چگونه زیبایی هارا ببیند،تندی میگیرد و میکشد مارا تا ببارد از چشم های وامانده مان...
اما میدانید چرا دوباره نوشتم؟!
چون ترسیدم
چون تازگی علاوه بر انگشتانم چشم هایم نیز نمیبارید...
ترسیدم از اینکه این قطرات،نه تبخیر شوند و کلمه و نگارش،و نه باران شوند و از چشم هایم سرازیر...
ترسیدم این سد پر شود و روزی این دیوار هایل بشکند و قلبم را آب ببرد...
مرداد ۱۴۰۰
واقعا نمیدونم چرا این عکسو انتخاب کردم،خودتون یه ربطی پیدا کنید به منم بگید
۱.۵k
۳۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.