ددی فاکر من part: ⁷
``لینا``
از درد ب خدم میپیچیدم سردم بود
کل تنم زخم شده بود و زخم هامم باز
هیچی نخورده بودم
مثلا 1 روزه تازه از کما امدم بیرون
در باز شد ک یه نفر امد تو
اون اون اکس قبلیم بود
اون جیمین بود🥺
دیدم داره میاد سمتم
(جیمین/)
+جیمینا
/لینا*تعجب*
+هققققق *زد زیر گریه*
``جیمین``
وقتی لینا رو دیدم دوییدم سمتش بغلش کردم
دیدم داره گریه میکنم یه مک از لبش گرفتم
رفتم از اتاق بیرون
دیدم کوک یا یونا نشستن دارن همو میبوسن
.
.
``لینا``
جیمین بازم کن رفتم بیرون با چیزی ک دیدم دلم تیکه تیکه شد
اون اون بانی کوچولوی منه چرا داره یونا رو میبوسه
.
.
``کوک``
دیگه حسی به لینا نداشتم
دیدم داره از پله ها میاد پایین سریع تموم کردم
بوسه رو
*اوممممم چرا تمومش کردی ددی؟
_یه لحظه عزیزم
/کوک تو چرا؟
_تو اینجا چی میگی
+کوک تو
_لینا ع.... ضی
.
.
``کوک``
وقتی داشتم میرفتم سمتش یهو....
.
.
.
.
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری🗿
حمایت یادتون نره:)
شرط:³⁵ لایک
خوبه؟
دیگه نگید زیاده🙂
از درد ب خدم میپیچیدم سردم بود
کل تنم زخم شده بود و زخم هامم باز
هیچی نخورده بودم
مثلا 1 روزه تازه از کما امدم بیرون
در باز شد ک یه نفر امد تو
اون اون اکس قبلیم بود
اون جیمین بود🥺
دیدم داره میاد سمتم
(جیمین/)
+جیمینا
/لینا*تعجب*
+هققققق *زد زیر گریه*
``جیمین``
وقتی لینا رو دیدم دوییدم سمتش بغلش کردم
دیدم داره گریه میکنم یه مک از لبش گرفتم
رفتم از اتاق بیرون
دیدم کوک یا یونا نشستن دارن همو میبوسن
.
.
``لینا``
جیمین بازم کن رفتم بیرون با چیزی ک دیدم دلم تیکه تیکه شد
اون اون بانی کوچولوی منه چرا داره یونا رو میبوسه
.
.
``کوک``
دیگه حسی به لینا نداشتم
دیدم داره از پله ها میاد پایین سریع تموم کردم
بوسه رو
*اوممممم چرا تمومش کردی ددی؟
_یه لحظه عزیزم
/کوک تو چرا؟
_تو اینجا چی میگی
+کوک تو
_لینا ع.... ضی
.
.
``کوک``
وقتی داشتم میرفتم سمتش یهو....
.
.
.
.
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری🗿
حمایت یادتون نره:)
شرط:³⁵ لایک
خوبه؟
دیگه نگید زیاده🙂
۲۵.۵k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.